احساس نویسی

خدایا دست بقیه رو بگیر ، اونا بیشتر از من کمک میخوان ...

خدایا دست بقیه رو بگیر ، اونا بیشتر از من کمک میخوان ...

خدایا متشکرم ...

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ فروردين ۹۵، ۱۱:۴۲ - دخترک
    ممنونم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدایا» ثبت شده است

سلامی دوباره ... ممنون از همتون - شرمندم کردین ، آب شدم از این همه محبت ...خیلی خیلی ممنون - دوستون دارم.19 روز گذشت - سخت بود ولی گذشت ...روزایی بود که تمام حس هامو تجربه کردم - کارای زیادی کردم ...دارم واسه کارشناسی ارشد میخونم ولی کسی نمیدونه !!!دارم روزی 12 ساعت میخونم - فقط واسه این که رتبه تک بشم تا به همه ثابت کنم که من هم هستم ...خیلی سخته ... کسی منو نمی بینه ...دیروز داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم 5 سال از من بزرگتر بود - بهم میگفت خودتو دست کم نگیر !!!کاش این حرفارو اونایی که پیشم بودن به من میگفتن - کاش ...بیخیال بعد چند روز اومدم فقط باید بگم ای کاش ؟؟؟   ولش کن ...دلم براتون تنگ شده بود درسام سنگین بود نمیرسیدم بیام.یه مدت بود از نوشتن دلسرد شده بودم ولی امروز اومدم تا بنویسم ...  قبلش خیلی مطلب بود که میخواستم بنویسم ولی الان هیجکدوم یادم نمیاد !!!بعضی وقتا هست اصلا موضوع نداری - بعضی وقتا انقدر موضوع داری که نمیتونی بنویسی ... چند روز پیش یه اتفاقی برام افتاد شکست خوردم - خیلی برام جالب بود همه خوشحال شدن از شکست من !!!خدارو شکر...   هنوز هستن کسایی که به من حسادت میکنن ... ههدو روز بعد از این که رفتم به این فکر میکردم که چقدر من ضعیفم یعنی نمیتونم با اون کسی میخوام حرف بزنم.بعد 5 سال - زنگ زدم تا بتونم حرفم رو بزنم ...سلام ...خوبی ؟؟؟من مرتضی هستم ...بعدش چی باید میگفتم ؟؟؟خدایا چرا منو تو این شرایط سخت قرار میدی ؟؟؟هیجی بعد 5 دقیقه گفت مزاحمم نشو ...راستم هم میگفت من مزاحمم - اصلا از اول هم مزاحم بودم ، خیلی سخته که نشون بدی دوست داشتنی هستی ولی نباشی !!!نمیدونم شما چی بهش میگین ؟؟؟نا پاکی ، سرنوشت ، ترس ، کنجکاوی ...ولی واقعا نمیشه بیخیال باشم - کاش ...بازم رسیدم به همین کاش - ههمن آدم ناشکری نیستم - حتما خدا اینجوری سرنوشتمو نوشته !!!خیلیا به من گفتن - "یه روزی همه ی رویا ها به حقیقت می پیونده "من با همشون کار ندارم فقط یه دونه - تقاضای زیادیه ؟؟؟حتما هست ...از خیلی چیزا نوشتم دوست دارم یه پست درمورد خواب هام بنویسم ...  تا شاید یه نفر منو درک کنه ...بازم ممنون از این همه لطفی که به من دارین ...پیاماتون عالی بود ...یا مهدی ...
۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۲:۱۱
ehsas nevis
سلام ...یه بار دیگه اومدم بنویسم ، کلماتی که تکلیفشون معلوم نبود ...امشب میخوام یکم متفاوت تر بنویسم - شاید فرقی با پست های قبلی نداشته باشه مهم نیست چون حس من با پست های قبلی فرق میکنه !!!امشب میخوام با خدای خودم حرف بزنم ...سلام ...خدایا چند روزه کم آوردم ...   خدایا چند روزه خسته ام خسته ...فقط میخوام تموم شه و طلوع خورشید رو ببینم - طلوعی که 19 سال طول کشید ...واقعا این همه سختی واسه منی که جوونم زیاد نیست - خدایا گریه هام رو نمیبینی ؟؟؟خدایا این همه مدت داری بهم میگی درست میشه ...خدایا بهم میگی بد نباش بد بودن رو یاد نگیر ...خدایا خسته شدم ...   خدایا نمیدونم چقدر از شنیدنش ناراحت میشی ولی یه روزایی شده که به بدترین گناهت فکر کردم...خدایا از خودم بدم میاد - از این منی که افریدی بدم میاد ...خدایا غرق گناهم ...  خدایا چشم هاتو بستی ، ولی میدونستی داشتم گناه میکردم ...خدایا تو بزرگی ولی من نمیتونم ...خدایا  شرم دارم - انقدر شرمندم که حتی نمیتونم ازت معذرت بخوام.خدایا همیشه میگی یبار دیگه بلند شو از نوع شروع کن !!!   بازم همه چیز یادم میره ...خدایا شده روزایی که اصلا یادم میره که هستی !!!خدایا چجوری کنار میای باهاش ؟؟؟  یعنی میبینی که دارم گناه میکنم ولی ...همیشه درباره کسی فکر میکنم اول بدیاش یادم میاد بعد خوبیاش همیشه بدیاش بیشتره !!!خدایا چقدر بزرگی ...یعنی میبینی که دارم ...یعنی واست فرقی نمیکنه که چقدر فرو رفته باشم - میای و کمکم میکنی ...خدایا تا حالا نشده بگی این دیگه کیه !!!  اخه چی تو من دیدی که انقدر منو دوست داری ؟؟؟خدایا همیشه دارم داغون میشم چون میبینم که داری منو میبینی و من ...خدایا کاش فراموش میشدم - حداقل شرمم نمیومد ، خدایا من ارزشش رو ندارم .خدایا از روزی میترسم که به خاطر کار هایی که کردم باید جلوت جواب پس بدم ...خدایا باید از پلی بگذرم که از مو هم باریکتره !!!خدایا منی که توی این دنیا افتادم - چجوری انتظار داری بتونم رد بشم !!!خدایا ...میخوام بازم بلند شم - به قرآن توی دلم چیزی نیست ...همیشه بهم میگی تو بلند شو میتونی ...خدایا بلندم کردی - خدایا گریمو درآوردی ...تو انقدر بزرگی - یه بزرگی دیگه هم در حقم بکن :خدایا نزار زمین بخورم - زانو هام زخم شد دیگه توان افتادن ندارم .عاشقتم ...فقط خودت میدونی ...یا مهدی ...
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۴:۲۴
ehsas nevis
قرار شد از اول احساس نویسی کنیم پس خاطره نمیگم امشب میخوام درباره ضعف گفتار خودم حرف بزنم.نمیدونم دیروز با امروز من گند زدم توی حرف زدن - اون از دیشب که عمم توی تلگرام باهم چت میکرد چیزایی که نباید میگفتم رو گفتم یعنی گند زدم ...دیشب هم داشتم چت میکردم به مدیر سایت چیزایی که واقعا اتفاق افتاده بود رو گفتم منو کیک کردن.دیروزم که گفتم کار پیدا کردم ، امروز بهش زنگ زدم گفتم من پشیمون شدم دیگه نمیام.چرا اینجوری شدم ؟؟؟؟نمیدونم نمیخوام کسی از درونم باخبر شه مثلا همین وبلاگ خیلی سعی کردم هیچ راهی ازم به جای نزارم به کسی هم نگم ولی بعضی مواقع میخوام به طرف بگم ولی خیلی خیلی غیره مستقیم .مسخره است بابا شما هم اینجورین ؟؟؟؟داداشم گفت تولد یکی از دوستام 12 آبانه تولده دوسته گفتم نه 14 آبانه "منظورم این بود که تولد دوستم 14 آبانه ، خیلی هم دوسش دارم " کسی نمیفهمه ولی کلا میگم. نمیدونم چرا میگم - خب چه مرگته ؟؟؟؟؟لعنتی الان به بی پولی خوردم کار هم ندارم بخاطر این ضعفم ...راستی چند وقتی هم هست نماز نمیخونم نمیدونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه نماز میخوندیم اونم که دیگه ....فردا  دوباره شروع میکنم خدایش میخوام بخونم - خدایا من اونقدر هم بد نیستمهمیشه خدارو حس میکنم توی همجا - ممنون خدایا که هستی . اخه این لولی که واسم گذاشتی سخته من بازیرو یاد نگرفتم - نمیتونم موفق شم واسه همون از سازنده بازی شکایت میکنمخدایا ....کسی فعلا مطلبامو نمیخونه میخوام بهت بگم - خیلی دوست دارم - خیلی - حتا اگه هر روزم پر از گریه ، درد ، ناراحتی باشه ...خدایا داره گریم میگیره - کمکم کن که حداقل بتونم اون رفتاری که تو دوست داری با دیگران داشته باشم خدایا کمکم کن که واسه چیزای کوچیک نارحت نشم ببخشید ...    خدایا به همه کمک کن که از زندگیشون یه درک درست داشته باشن خدایا ممنونم خیلی دوست دارم واسه همین لحظه ، واسه همین حال خوب ....فعلا تا فردا
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۷:۰۱
ehsas nevis