احساس نویسی

خدایا دست بقیه رو بگیر ، اونا بیشتر از من کمک میخوان ...

خدایا دست بقیه رو بگیر ، اونا بیشتر از من کمک میخوان ...

خدایا متشکرم ...

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ فروردين ۹۵، ۱۱:۴۲ - دخترک
    ممنونم

5 آبان - احساس دردناک ...

سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۰۵ ب.ظ
چند روز نبودم - نتونستم به پیام های قشنگتون جواب بدم ببخشید ...این دانشگاه هم که فقط به جز وقت گرفتن هیچی واسه ادم نداره - میریم دانشگاه انگیزه پیدا کنیم بدتر از انگیزه ادم کم میشه ...چی بگم ؟؟؟بخدا دیگه خسته شدم ...خسته از نشون دادن خوب بودن همه چیز - وقتی خوب نیست ...   تو نظرات داشتیم که با این سن کمت خیلی درک خوبی داری ...نمیدونم چطور تشکر کنم ...ولی همیشه همه چیز اونطوری که فکر میکنین نیست ...من 19 سال از خدا عمر گفتم - حدود 2 سال دارم با بدترین فکر ها زندگی میکنم - بهش میگن زندگی ...این بده ...   یعنی فاجعه است . که یه جون 19 ساله هیچ انگیزه ای نداره ...از آیندش میترسه ...   با مدرک لیسانس !!! مدرکی که بیست سال واسش زحمت کشید ...فقط دارن مخ مارو کار میگیرن که برین درس بخونین !!!همه چیز ما شده کنکور ...   میدونین یک سال تمام 12 ساعت روزی بخونی یعنی چی؟میدونین انقدر درس بخونی تا گریت در بیاد یعنی چی ؟میدونین بالاترین معدل باشی ولی هیچی نباشی یعنی چی؟میدونین خانوده آدم ادمو قبول نداشته باشه یعنی چی؟میدونین بهترین سال های عمرتو مشغول درس خوندن باشی یعنی چی؟ ( کارایی که دوست داشتی رو انجام ندی )بیخیال ...هر وقت دست هامو باز میکنم خالیه ...حس بدیه ...همش دارم از خوشی میگم - میدونین چرا ؟؟؟چون کسی خوشحال نیست ...   این از پوچ بودن خودمم بدتره ...هرکسیو میبنی به اندازه یک سال حرف داره ...همه دارن درد میکشن ...   دیدن اینا 100 برابر بیشتر به من اسیب میزنه ...این درد ها به من حس ترس داده ...ترس از خودکشی جونایی که هیچ گناهی ندارن ...خدایا ... همش دارم از خوشی مینویسم - این دفعه دوست دارم از دختری بنویسم که پارسال خودکشی کرد ...هم سن خودمون بود ...   زندگی داشت ...   خانواده داشت ... ولی نتونست دردشو تحمل کنه ...اینجور موارد به وفور پیدا میشه ...میدونین چرا ...   همش سر رفتاری هست که با ما جونا میشه ...کاش یکی ام بود مارو میفهمید ...کاش خمونجور کوچیک میموندیم ..هعی ...بعضی چیزا درد میشه ...   ولی من همیشه توی بدترین شرایط میخندم - نمیدونم چرا ولی یه دوست روانشناس داشتم که میگفت هر کسی در مقابل سختی یه واکنش میده واسه شما خنده هست.حتما میگین اه خوش بحالت ...  این بده که ادم موقع مراسم ختم پدر دوستش خندش بگیره ...یاد علی مسعودی افتادم که همه داشتن موقع اجراش ریز ریز میشدن ...ولی هیچکس نگفت که این چقدر سختی کشید ...داشت درد های خودشو یه جوری میگفت که من مخاطب بخندم ...هعی ...من سنم کمه !!!یه آدم 19 ساله که قد یه دنیا حرف داره - یه جونی که داره روز به روز نابودتر میشه ...بعضی وقتا باید چای رو تلخ بخوریم اینجوری قدر شیرین بودنش رو میفهمیم.انقدر موضوع زیاد بود که کیفیت این پست اومد پایین ...ببخشید که احساس امروزم درد داشت.

نظرات  (۲)

خدا در مکان های دور از انتظار
به دست افرادی دور از انتظار
و در مواقعی تصور ناپذیر
معجزات خود را به انجام میرساند
برای آن مهربان توانا غیرممکن وجود ندارد
همیشه ، همیشه و همیشه امیدی هست ...

پاسخ:
من از زندگیم راضیم - حداقل سعی کردم که خوب باشم. بعضی وقتا ادم چیزایی رو میگه که نباید بگه ... خدا همیشه ، همیشه و همیشه پشتم هست و حسش میکنم ... بعضی وقتا احساست ادم با تلخی و دور از منطق همراه است که این نوشته رو از معنی اصلی خودش دور میکنه ... بعضی اوقات چیزی که نوشته شده رو شاید قبول نداشته باشی - ولی این حس تو رو توی اون لحظه نشون میده - اگه قرار باشه من از تفکراتم بنویسم همیشه چیز های تکراری باید بنویسم. که این برای کسی که میخونه خسته کنندست. ممنون که با دیدگاه های قشنگتون این وب رو زیبا تر میکنین ... وقعا نمیدونم چطور تشکر کنم ...
حرفای دل من....
از زبون من بود.
من دیگه حرفی ندارم.
یا علی.
پاسخ:
موفق باشی