احساس نویسی

خدایا دست بقیه رو بگیر ، اونا بیشتر از من کمک میخوان ...

خدایا دست بقیه رو بگیر ، اونا بیشتر از من کمک میخوان ...

خدایا متشکرم ...

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ فروردين ۹۵، ۱۱:۴۲ - دخترک
    ممنونم

۱۱ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

این چند روزه درگیر یه چیزی شدم !!!بهش میگن دورویی از نوع بیخیالی !!!چرا انقدر مردم بیخیال شدن !!! یعنی اصلا هیچی واسشون مهم نیست ...بدم میاد از آدم هایی که از عمد خودشون رو میزنن به بیخیالی ...توی این هفته تا دلتون بخواد از این مورد ها دیدم ...نکن این کارارو !!! اه ه ه ه بعدا جوری رفتار میکنن که انگار ما ------.اعصاب ادم خورد میشه. بعدا اسم خودشون رو میزارن ادم خوب ...خوب عزیز من ... یه کاری میخواستی بکنی نشد - خوب چرا دروغ بهم میگی !!! راستش رو بگو من که دشمنی ندارم باهات درک میکنم بخدا !!!فقط خودشون رو میزنن به  اون راه !!! مسئولیت حالیشون نمیشه !!!همینا فردا میان مملکت رو بسازن ... انقدر دورویی زیاد شده که هر روز داریم باهاش دست پنجه نرم میکنیم .امروز میخواستم یکی رو با ارنج بزنم - چقدر ادم میتونه ... بازم من دوروز خوب شدم !!!همه باید بیان ازمون سواری بگیرن ... اصلا خوبی به بعضیا نیومده ...بیخیال ... هر شب دارم اذیتتون میکنم ...یلداتون مبارک !!!شب یلدا تنهایین ؟؟؟انقدر تنهایی کشیدم که دیگه عادی شده ...شاید درام تقاص میدم ...  تقاص کارایی که کردم ...شاید پیش خودتون فکر کنین که چیزی نمیشه...  ولی خیلی دلم میخواد پیش خانواده باشم ، ولی دورم خیلی دور ...دارم از اخرین روز حرف میزنم ... اخرین روزی که بهش میگن یلدا ...همه خوشحالن توی طولانی ترین شب سال ... ولی فقط میشه تو اوج خوشحالی به درد ها فکر کرد ...یلدا میاد و بعد چند ساعت میره ...اومدنش خیلی میتونه خوشحال کننده باشه ولی با رفتنش سرمای زمستون رو برامون میاره بهمون میگه پاییزی دیگه در کار نیست تا سال بعد ...تموم شد این فصل قشنگ ...  امشب رفته بودم سوپر مارکت بهم گفت برو پیش خانوادت ...جوری رفتار کردم که انگار خوشحالم - یه بستنی هم گرفتم ...امیدوارم هر روزتون مثل امشب خاص باشه - واسه منم دعا کنین ...نه واسه من دعا نکنین !!! یه دعا کنین که همه مسئولیت پذیر بشیم ...یعنی انقدر اعصابمو خورد کردن ...از اینجا به همه کسایی که دوسشون دارم  یلدا رو تبریک میگم میدونم دوسم ندارین این پیام رو هم نمیخونین ولی بدونین که همیشه 80 درصد قلبم رو گرفتین ...خوش بگذرونین ... چون امتحان ها شروع میخواد بشه بعدا وقت نمیکنین ...یه ارزویی دارم از خدا :خدایا دل اونایی که امشب یلدا ندارن رو پر از احساس قشنگ کن ...همتون رو دوست دارم به اندازه دوستت دارم هایی که توی شب یلدا میگن !!!الان جدیدا دارم رو متن هایی کار میکنم که کسی متوجه نمیشه من چی میگم ...خیلی حال میده !!!تازه یکی رو دانشگاه پیدا کردم که باهاش 1 ساعت حرف میزنم - هیچ کس نمیفهمه ما چی میگیم کلا عادت دارم توی متن هایی که مینویسم کدی بزارم واسه کسایی که میخوان بیشتر بفهمن ...خیلی از این کارام ضربه دیدم ولی چه میشه کرد - عادت کردم.مواظب مهربونیاتون باشین که یخ نزنه توی این زمستون ...یا مهدی ...
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۴:۴۵
ehsas nevis
ااااااااااااااااااااااااااااااا بیهـــــــــــــــــــووووووومممممممیباره اشکام رو شهر گونه امتا وقتی زنده ام با تو میمونماحساس من رو ، قلبت میدونهدوست دارم دیوونه  دیوونه ...من به تو دلگرمم ، با اینکه برف میادیه روزی میایو ، لبام  به حرف میادمن به تو و فردا ، خیلی امیدوارمخیلی برام خوبه ، که تورو دوست دارم مااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااهـــــــــــــــــــوووووووممممممشالت میرقصید ، تو دستای بادقلبم لرزیدو ، عشقه تورو داداحساس من رو ، قلبت میدونهدوست دارم دیوونه  دیوونه ...من به تو دلگرمم ، با اینکه برف میادیه روزی میایو ، لب ها به حرف میادمن به تو و فردا خیلی امیدوارم خیلی برام خوبه که تورو دوست دارم  قشنگی اهنگ : 84%
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۸:۲۹
ehsas nevis
سلام ببخشید دیر به دیر میام ...ممنون که انقدر نظر های قشنگ میزارین .  ممنون که انقدر محبت دارین.میخوام یکم درباره بی انگیزه بودنم بنویسم نمیدونم چرا ته دلم خالی شده ...من که 90% اینترنت رو مقصر میدونم باید برنامه  ریزی کنم .فردا شنبه هست من از همینجا قول میدم که از هفته بعد تحول تو درسام به وجود بیارم ...تنبلی دیگه بسته ...   باید یکی باشه که اینارو بهم بگه ...نمیدونم چرا انقدر بی انگیزه شدم !!!قبلا اینجوری نبودم - حالا که سختی ها زیاد شده من دارم جا میزنم !!!یکسال تلاش کردم که معدلم بالا باشه - نمیزارم واسه سهل انگاری همه چیز خراب بشه ...یه سوال :شما چیکار میکنین که عادت اینترنت از سرتون میپره ؟؟؟یعنی من یه سری از درس هام با کامپیوتر هست - ولی میشنم پشت سیستم تنبل میشم .باید قوی باشم ...واسم انرژی مثبت بفرستین - تا بتونم این دوره سخت رو پشت سر بزارم.یه حسی دارم ...   مثل این که توی یخچال گیر کردم ...نمیدونم باید چیکار کنم !!!   هر چقدر هم وقت تلف کنم یخ میزنم ...باید یکم فکرم رو بزارم توی کار هام باید همه تفریح هاموحذف کنم ...امروز رو استراحت میکنم فردا شروع میکنم - حالا میبینیم ...من این ترم هم باید معدلم بالا باشه ...از هفته بعد میانگین های هفته هم رو تو همین وبلاگ مینویسم  ...اگه خوبم وایسا بقیه ببینن اگرم بدم بزار بقیه ببینن - باید اهرم فشار روم باشه تا بتونم کار کنم.اگه همینجور دست رو دست بزارم هرگز نمیتونم موفق بشم .این هفته هم خودمو تنبیه میکنم و خونه نمیرم ...ادم انقدر بیخیال میشه اه اه اه حالم بهم خورد ...از هفته بعد باید محکم باشم - واسم دعا کنین .هر روز دارم بهونه میارم - اینجوری نمیشه که !!!فقط باید زور بالا سر ادم باشه ادم بتونه موفق بشه ؟؟؟امروزم تمام فیلم هامو پاک میکنم ...من دیگه خیلی پرو شدم ...  -   کار دارم حالا با خودم ...امشب رو راحت باش از فردا پوستت رو میکنم.ببخشید یکم متفاوت شد احساس امروزم ولی لازم بود یکم خودم رو تنبیه کنم ...از هفته بعد تو خودم حکومت نظامی اعلام میکنم تا بتونم سخت کار کنم.اینجوری پیش برم باید برم غاز بچرونم !!!!ممنون که محبت میکنین و متن های بی مقدارمنو میخونین و نظر میدین ...نظر های این پستتون رو سعی کنین انتقادی بیان کنین .یا مهدی ...
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۷:۲۹
ehsas nevis
امروز با اتفاق های خیلی قشنگ شروع شد !!!شادی 120% - از اون روزایی بود که تانک هم از روم رد میشد بلند میشدم بهش میخندیدم !!!امیدوارم از انرژی این پست لذت ببرین ...صبح مثل همیشه با ورزش و ... شروع شد - انرژی زیاد ...صبح کلاس داشتیم  استاد اومد و امتحان گرفت ...   یکی نیسیت به این بشر بگه : عزیز دلم قبلش یه پیش زمینه ای بده !!!منم که شاگرد زرنگ بالا شدم ( الکی مثلا منم هستم ).انقدر تقلب رسوندم که استاد خودش برگمو گرفت - خب عزیزم داری امتحان میگیری وایسا همه بالا بشن دیگه !!!امتحان های پایانی خیلی رو فرم میرم - فرصت شد واستون تعریف میکنم - شاید یکم یاد گرفتین ...والا کسایی که زرنگن نباید تقلب بدن !!!  حرف شد !!!   گناه ندارن بقیه !!!من یبار یه درس رو 20 نمره نوشتم بعد همرو تقلب رسوندم نمرمو میخواستن 25 صدم رد کنن - با دخالت مدیر گروهمون کنسل شد.نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی خدایش ...  اگه توجه کنین دفتر چه های آزاد و سراسر مقطع کارشناسی ارشد توضیع شده فردا هم اخرین مهلتش هست !!!رفتم ثبت نام کردم و ...   خدا ببینم چی میخواد.امروز انقدر انرژی داشتم که نگو ...   هرکی مارو میدید مطمئن بود که یه چیزی مصرف کردیم ...یه رفیق دارم -  امروز روانیش کرده بودم ...   خدا نکنه من حالم خوب باشه !!!یعنی هر کی نزدیکم میشد پر انرژی میشد - مثل امواج وایفا شده بودم !!!امتحان دادمو رفتم کلاس بعد ...   سر کلاس بچه های کلاس رو اذیت میکردم !!!   اصلا خیلی حال میداد ...سر کلاس بودم استاد به من گفت بیا !!!کجا ؟؟؟  من ؟؟؟  چرا من !!!استاد : بیا کمکت میکنم مثال رو حل کنی !!!   مثال !!!  مگه مثال گفتین ( سر کلاس جزوه هم نمی نویسم - بقیه جای من مینویسم - خونه میخونم )گفت بیا ...   گفتم استاد چی تو من دیدن که منو انتخاب کردین !!!رفتم ...  به مثال نگاه کردم !!!   سخت نبود خونده بودم  - درس مورد علاقم بود.ولی خیلی استرس گرفتم ...   ولی رو فرم بودم کوه هم نمیتونست حالمو بگیره ...رفتم حلش کردم ...   ولی سخت بود ...  یه نمره ای هم گرفتم .کلاس تموم شد ... منم که رو فرم ...رفتیم بیرون ، یک ساعت بیکار بودیم - انقدر خندیده بودیم فکم جا بجا شده بود ...برگشتیم سر یه کلاس خیلی سخت -  واقعا سنگین بود ...استاد هم جدی ...   یعنی با کوه نمکم نمیشد خوردش - یعنی نباید شلوغ میکردم ؟؟؟برو بابا - کلاسو از خشکی درآوردیم - اینجوری بهتر شد درسم بیشتر میچسبه ...نصف کلاس رو داشتیم درباره سینمای هند صحبت میکردیم یعنی گند زده بودیم به هرچی درس !!!   خدا پایان ترم رو بخیر کنهبالا خره تموم شد و من داشتم میومدم ...   خورشید داشت غروب میکرد !!!واییییییی  -   انقدر قشنگ بود که داشتم دیونه میشدم !!!   یکسال توی این دانشگاه بودم ولی تا حالا همچین چیزی ندیده بودم !!!یه نور نارنجی از زیر خونه هایی که فقط سایشون معلوم بود - دکل های برق که به هم وصل بودن !!!هوایی که هنوز روشن بود - سرمایی که داشت تا استخونم نفوذ میکرد رطوبت هوا !!!  -  عاشق اون صحنه شده بودم ...با یکی از دوستام رفتیم از دانشگاه بیرون ...   تو بین راه یکی از دوستام یه چیزی بهم گفت که شیرینیش هنوزم از تنم بیرون نرفته ...واقعا ادم میتونه با حرفاش کوه رو 30 سانتی متر تکون بده !!!بهم گفت عاشق شخصیتتم یعنی آرزومه حس حالتو داشته باشم ...خیلی پسر گلیه ... 6 سال ازم بزرگتره .تموم شد رسیدم نزدیک های خونه ...   حسش اوم برم بستنی بگیرم !!!داشتم یخ میزدم - لباس نپوشیده بودم میدونین چرا ؟؟؟من توی شادی 120% لباس نمیپوشم تا سرمارو حس کنم !!!حالا فرض کن با این وضعیت هوس بستنی هم کرده بودم - پیش خودم گفتم مرتضی تو کی میخوای آدم بشی !!!رفتم گرفتم - داشتم یخ میزدم ...   حالا این که خوبه یبار هوس نارگیل کرده بودم بلند شدم لباس پوشیدم رفتم گرفتم !!!بعد به یکی از دوستام گفتم - هر وقت منو میبینه میگه مگه آدم هوس نارگیل میکنه ؟؟؟  مگه نارگیل دوست داشتنیه !!!    مگه نارگیل میوه است ؟؟؟   خیلی خوشحالم ...   نمیدونم چرا ...این از اون نمیدونم چرا هایی هست که دوست دارم همیشه داشته باشم ...میتونستم از همون صبح واسه امتحان ، کلا حالمو خراب کنم - ولی ...این باعث شد بهتر هم امتحان بدم !!!   سر کلاس تونستم سوال رو حل کنم - خودم احساس میکنم اگه اون لبخند و خنده هارو سر کلاس نداشتم اصلا استاد سمت منم نمیومد.اینا همش خاطره هست ...با بد حالی خرابش نکنین ...به اندازه کاربر های گوگل دوستون دارم ...خیلی خیلی خیلی مهربونین چون از نوشته هام تعریف میکنین !!!بهتر هم میشین اگه انتقاد کنین ...یا مهدی
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۱۶:۲۱
ehsas nevis
امشب شاید یه مهمون ویژه داشته باشیم ...نمیدونم کار درستی کردم یا نه !!!
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۸:۳۱
ehsas nevis
امروز باید یه مقاله رو ارئه میدادم ...شب قبلش بد خوابیده بودم بخاطر این که داشتم پاورپوینت رو آماده میکردم.خیلی رلکس و بدونه استرس سر وقت همه چیز طبق روال خودش تموم شد. این موضوعی که داشتم روش کار میکردم خیلی ناشناخته بود یعنی خیلی خیلی کم دربارش توی اینترنت مطلب بود.کتاب ، مجله ، مقاله و ...زیرو رو کردم تا تونستم توی یه هفته آمادش کنم ...صبح داشتم میرفتم ، یک ساعت زودتر بلند شدم - ورزش کردم - حموم آب سرد !!!  صبحانه بعد هم حرکت کردم ...هوا عالی بود - نم بارون توی صورت ...  فقط هر از چند گاهی بهت یادآوری میکرد که منم هستم.رفتم سمت دانشگاه - صبح کلاس رفتم -  بعدش با دوستام بودم - بالاخره ظهر شد و من رفتم واسه نماز ...یکی از دوستام منو دید یه پلاک بهم داد که فاطمه زهرا روش حک شده بود - قشنگ بود ...  همونجا انداختم گردنم.منتظر بودم تا کلاسم شروع بشه - اصلا استرس نداشتم چون خیلی ارائه داشتم قبلا - استرسم صفر بود.یاد اولین ارائه پاورپوینتم  افتادم . باید با یکی از دوستام ارئه میکردم - اسمش ابراهیم بود 5 سال ازم بزرگتر بود میگفت استرس نگیر فکر کن داری واسه دوستت یه مسئله رو تعریف میکنی - به استاد هم دقت نکن- از اون اول هم استرس نمیگرفتم ...   بگذریم کلاس شروع شد ...  استاد اسمم رو خوند - طبق معمول گفت چقدر وقت میخوای ؟؟؟   گفت معمولش 15 دقیقه هست من بهت 20 دقیقه میدم.گفتم استاد کمه !!!   گفت بیست دقیقه کمه ؟؟؟  مطلب زیاده حیفه کم کنمش -  ناقص میشه !!!گفت باشه 30 دقیقه ...با نام خدا شروع کردم ...اولین چیزی که همیشه سعی میکنم توی ارائه در نظر بگیرم سادگیه ...از اول موضوع تعریف کردم -  بچه ها کم کم داشتند گوش میدادن - 10 دقیقه نگذشته بود که همه کل کلاس باهام بودن ... استاد هم فقط داشت گوش میداد ...توی مقاله های قبلی همیشه خواب آلود بودند - این مقاله انگار داشت از مسائل سری پرده بر میداشت !!!نیم ساعتم تموم شد دیدم همه دارن نگاه میکنن منم که پر حرف ...کمکم تخصصی کردم و رفتم روی تخته شکل هارو ترسیم میکردم !!!همه داشتن نگاه میکردن ...40 دقیقه ...تست های میدانی من شروع شد - جالب تر از اسلاید های قبلی !!!داشتم 40 دقیقه یکسره حرف میزدم - گرما داشتم میپختم ...خودمم انتظار نداشتم که انقدر خوب گوش بدن ...  50 دقیقه تست های من تموم شد.پاورم تموم شد ...حالا نوبت فیلم ها شده بود ...   منم که یکسره داشتم حرف میزدم - هر کسی از یه طرف داشت سوال میپرسید !!!سوال !!!   بچه ها چه امروز خوب شدن !!!  واسم جالب بود ...فیلم هارو هم گذاشتم و روش حرف میزدم ...روی فیلم داشتم نتیجه گیری میکردم ...  خودمم هم داشتم خسته میشدم ...   ولی بچه ها داشتند نگاه میکردند ...یعنی دست هیشکی گوشی نبود - سر هیچکی پایین نبود !!!   چه جالب !!!70 دقیقه بالاخره ول کردم - استاد به من نگاه کرد گفت ...میدونی چقدر شده ؟؟؟   گفتم نه !!!  گفت 70 دقیقه ...بچه ها گفتن واقعا 70 دقیقه شد !!!  -  ما که متوجه نشدیم انقدر بحث شیرین بود !!!دمشون گرم چطور شده طرف منو میگیرن !!!   استاد اومد پیشم گفت توی طول ترم هیچ پروژه ای به این خوبی ندیده بود ...گفت با این که موضوعی سخت بود ولی عالی گردآوری و اجرا شده بود ...من یعنی شبیه علامت تعجب شده بودم ...کلاس تموم شد با مدیریت زمانی که من کردم ...داشتم میرفتم سمت خونه که استاد با ماشین اومد گفت بیا بالا برسونمت !!!بهم گفت خوبه ادامه بده ...  یه چیزی میشی !!!خیلی اعتماد به نفس گرفتم - تشکر کردم و اومدم ...حالا اینجام ...میشه گفت روز خوبی بود ...خدایا ممنونتم ...یا مهدی ...پی نوشت : اول بگم که من نمیخواستم از خودم تعریف کنم فقط یه خاطره بود .دوم این که من خاطره نویسی نمیکنم - این رو همینجوری نوشتم ببخشید که زیاد اصولی نبود.سوم این که خیلی خیلی ممنون که بهم نظر میدین -  میخونین مطالبمو !!!  خیلی خوبین ... چهارم اشکالی دیدین بگین - انتقاد دوست دارم.
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۵:۳۱
ehsas nevis
سلام ...امیدوارم همتون خوب باشین - یکم درگیری داشتم و نوشتنم هم نمیومد ...از برنامه ریزیم عقب افتادم - دارم خودم رو تنبیه میکنم !!!چرا انقدر بی انگیزه شدم  ؟؟؟زود خسته میشم - زود دست از کار میکشم !!!نمیدونم چرا ؟؟؟سرگیجه دارم - انقدر فکرو خیال میکنم که داره کم کم نابودم میکنه ...پاییز هم داره تموم میشه - قشنگترین فصل  سال داره تموم میشه !!!خیلی بد شدم ...تنهایی هم داره اذیتم میکنه ...   واقعا چند روزه دور از خانواده و همه چیز هستم ...  یکم سخته ...خستگی داره بهم فشار میاره - علت بی انگیزه گیم شاید همین باشه !!!امروز شهادت امام رضاست - خیلی دوست داشتم الان مشهد بودم و میرفتم حرم ...خیلی دلم هواشو کرده ...میخوام برم اونجا فقط گریه کنم ...   انقدر گریه کنم تا سبک بشم ...آخرین باری که رفته بودم پیشش 2 سال پیش بود - اون موقع خیلی خوشحال تر بودم ، شاید الان برم منو نشناسه !!!هعی ...داره چه بلایی سرمون میاد ؟؟؟این زندگی مارو میخواد کجا ببره ؟؟؟کمکمون کن ...   خیلی دارن به ما سخت میگیرن ...  دارن جوونارو اذیت میکنن ...دارن ...خدایا هیچکس رو نا امید نکن ...یا مهدی ...
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۱۳:۳۲
ehsas nevis
رفتار عادی نداری مثل بقیه نیستی رفتار عادی نداری مثل بقیه نیستی یه آدم خاص ولی شبیه هیشکی هر کی دلش پاک باشه میگن کم داره طرف دنیای خوبی داری مثل ما بد سلیقه نیستی دنیای خوبی داری آسمونش یه رنگه فقط واسه آبنبات چوبی داره می جنگه فقط که با شرینیاش تلخی دنیا رو نچشه بخند با خندهات دنیای بدمون خفه شه ما عاقلارو ببین بهم دروغ میگیم فقط هر کی میگه دیوونه ای دروغ میگه فقط بخند ما عاقلارو ببین به جون هم افتادیم تو شبیه ما نیستی پ تو چشماتو ببند ما عاقلارو انگار ارث پدر همو خوردیم فوحش ناموس میکشیم از هر کی کم آوردیم ما جنگ جهانیمون سر یه تیکه کاغذه خوش به حالت دلت از این سیاهی راحته ما غم و غصه هامون واسه افکار مریضه کسی با تو بازی نمیکنه آبروش بریزه ما دنیا رو بد ساختیم رو دنیای ما نیا دلت صاف باشه بدی وقتی سیاهی عزیزه پس بخند بزار بگن هر چی میخنده کم داره ببین شبیه فرشته ای شده که بال و پر داره ما یاد گرفتیم دنیا رو با خون بسازیم چون خیلی وقته درگیریم با قانون این زمین♫♫♫دیوونه منم نه تویی که پاکه دلت دنیارو سوزندیم دنبال راه بهشت دیووه منم که همش داد و بیداد میکنم روزامو درگیرم شبارو بیدار میمونم دیوونه منم که آروم و قرار ندارم تو زنمدون خودمم راه فرار ندارم پس فقط بخند ببین ما عاقلا بریدیم نفهمیدیم کی ته خط جنون رسیدیم ما عقب افتادیم از احساس و عاطفه دس به هر کاری میزنیم اگه شرایط پا بده ببین مث ماها نباش ما ساده میشکنیم تنها فرقمون اینه اینجا از تو بیشتریم تو دنیا که کسی خوبی یادش نمیمونه وقتی مثل ما نباشی بهت میگن دیوونه دستاتو بهم بگیر راه آسمون کجاست دیوونه منم پس نگو راهمون جداست سردیه نگاه آدمارو پ دل نگیر اصلا تو خبی غصه نخور این آدمامون بدن وقتی خدارو میشه دید تو چشمای معصومت پس مسیر زندگی رو تو درست میری نه من تو تنها نیستی این دفعه باهام میخندیم ما با لوبیای سحر آمیز باهم میگردیم تا پیداش کنیم باهم بیریم تا آسمون تو تنها نیستی به این دنیا باهم می خندیم♫♫♫قشنگی آهنگ : 81%
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۳
ehsas nevis
خستگیم خیلی زیاد شده - خوابم رسیده به 6 ساعت ... ولی نمدونم چرا به اون نتیجه دلخواه نمیرسم - باید تلاشم رو بیشتر کنم !!!چند شب پیش یه خواب خیلی قشنگ دیدم - هر وقت بهش فکر میکنم حس پاکی بهم دست میده ...  یعنی خدا هنوزم دوستم داره !!!خواب دیدم توی دانشگاه بودم بعد از کلاس اومده بودم بیرون حالم خیلی بد بود - یه دختر کوچولو دیدم که داشت گریه میکرد !!!خیلی دلم سوخت ( اصلا نمیتونم گریه بقیرو تحمل کنم ) بی اختیار دست گذاشتم از تو کیفم یه ابنبات بزرگ درآوردم حتی تو خواب هم تعجب کردم که این ابنبات از کجا اومد ؟؟؟    بهش دادم - گریش قطع شد بعد از دیدن آبنبات داشت میخندید ...   وای چقدر حس قشنگی بود !!!خواب زیاد میبینم ...   شاید همین خواب هاست که منو زنده نگه میداره - دوست ندارم مثل بقیه سرد و بی روح باشم. امروز داشتم با استادم بحث میکردم یه چیزی بهم گفت که حرف دلم بود ...گفت اون موقع دوستی ها واقعی تر بود - راست میگفت ...  نه این که فقط تقصیر دوستامون باشه - نه !!!تقصیر خودمونم هست - دیگه اون سادگی نیست ...  نسبت به همه تنفر داریم - کاش میشد قشنگتر ببینیم ...دنیای این روز های من یکم سرد شده ...دوست داشتن عملا حذف شده - بیشتر آدم ها با اعتبارشون دسته بندی میشن !!!قسمت سوم هابیت ( نبرد پنج ارتش ) یه جمله خیلی قشنگ میگه :"  اگر آدم ها به اندازه کافی طلا داشتند دنیا جای خیلی بهتری میشد  "کاش بجای این که به ثروتمون فکر کنیم یکم به صداقتمون فکر میکردیم.همش داریم دروغ میگیم ...کاش همه توی سن بچگی میموندیم ...   تو همون سادگی ... توی همون دوست داشتن ...دوستیهامون واقعی تر بود ...حرفامون رک بود و درویی نمیکردیم ، دلمون پاک بود ...سر هم داد نمیزنیدیم - فحش نمیدادیم - کار بد نمیکردیم بگذریم ...برف قشنگی اومده بود ...   این برف آدمو زنده میکنه ...واقعا عالی بوود ...  من دیروز از 3 تا شهر استان گیلان گذشتم :اولیش برف بود - دومیش بارون - سومیش افتاب !!!یعنی راضی باشین از تنوع آب و هوایی - هر کدومو دوست دارین انتخاب کنین !!!فردا هم بارونه - امروز تقریبا آفتاب بود.خدا کنه بارون فردا یکم بیشتر بباره تا تمیز تر بشیم ... یا مهدی
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۷
ehsas nevis
خواب ...واقعا چیز عجیبیه این خواب ...به نظر من خواب ها انواع مختلفی دارن - که دو مورد رو برسی میکنم :خواب های بی معنی و آشفته که بعد از خواب چیز زیادی به یاد آدم نمیمونهمورد دوم خواب های شگفت انگیز ...مورد اول اصولا زیاد مهم نیست چون چیزی ازش تو خاطرم نمیمونه !!!اما مورد دوم - حدودا 6 سال هست که از این خواب ها میبینم ...بعضی مواقع از وقایع و اتفاق هایی پرده بر میداره که اتفاق نیفتاده !!!شگفت انگیزه ...بعضی وقتا این خواب هارو مینویسم - چون بعدا مشخص میشه که چه اتفاقی قرار بیفته ...سوالی که ذهنم رو درگیر کرده ، بقیه هم مثل من از این خواب ها میبینن ؟؟؟اگه یه اتفاقی قرار باشه بیفته و...چطور بیانش میکنن ؟؟؟کم کم این خوابها داره عذاب آور میشه - با یه مشاور صحبت کردم گفت باید باهاش روبرو بشی !!!بعضیاشون جنبه ماورایی داره - مثل همین خوابی که بخشیش رو توی پست های قبلی آوردم. که نمیشه باهاش روبرو شد.توی بعضی از خواب ها از حضور کسی که خیلی وقته ندیدم با خبر میشم و فردا اون فرد میاد ( خیلی غیره منتظره )بعضی از خواب ها من به دیدن کسی میرم یا از من دعوت میشه - کسایی که هیچ وقت ندیدمشون - تا حالا 3 بار از این خواب ها 1- موفق به دیدار با شخص مورد نظر نشدم 2- چیز زیادی ازش یادم نمونده ...3- هیچوقت وجود خارجی نداشت – شایدم داشته باشه چهرشو دیدم ولی پیداش نکردم !!!به ادم هایی که توی خواب میبینم میگم راهنما ...یعنی توی خواب همیشه مواظبم هستن و بهم اطلاعات میدن !!!انگار توی این خواب ها دارم راهنمایی میشم – چون همه میخوان توی خواب یه چیزی بهم بگن ولی نمیتونن !!!بعضی چیز ها توضیح دادن و نوشتنشون سخته !!!باید توی این وضعیت باشین تا بفهمین من چی میکشم !!!سوال هایی هست توی ذهنم – فقط دارم دنبال ارتباط بین خواب هام میگردم – دنیای جالبی شده ...چند روز پیش میخواستم با یکی از خواب هام که مشخص بود روبرو بشم ...به شخص اول زنگ زدم – واقعا باید چی میگفتم !!!من کیم ؟؟؟  -  چیکار دارم ؟؟؟  -  خب که چی ؟؟؟حتی گفتنش هم مسخره به نظر میاد ولی واقعیه !!!چون من اطلاعات کامل از طرف مقابل بدست میارم یه بار همه جزئییات رو تعریف کردم - واقعی بودن. ( انقدر با جزئییات گفتم که فکر میکرد آشنام )!!!بعدش گفتم بیخیال ...ولی یه مشکلی اینجا وجود داره که ما ادم ها کنجکاویم – یعنی نمیشه فکر نکنم !!!حس خاصیه - مثل این که بهتون یه نامه خیلی محرمانه بدن و بگن که بازش نکن !!!خدا حتما راه استفادشو بهم نشون میده ...  پیش خودت شاید فکر کنی دیوونم / ولی یه روز خوب میاد میدونمیا مهدی
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۸:۳۱
ehsas nevis