احساس نویسی

خدایا دست بقیه رو بگیر ، اونا بیشتر از من کمک میخوان ...

خدایا دست بقیه رو بگیر ، اونا بیشتر از من کمک میخوان ...

خدایا متشکرم ...

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ فروردين ۹۵، ۱۱:۴۲ - دخترک
    ممنونم

۱۹ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

امروز رها شدم ... یعنی فراموش کردم همه چیز رو جز یه چیز که همیشه باهام هست و میمونه ... ( خدا )نمیدونین چه حسی دارم  - بعد مدت ها دارم میفهمم که زندگی یعنی چی !!!زندگی یعنی دیروز وقتی که بارون میزد !!!  زندگی کردن امروز بود وقتی که با پای برهنه روی چمن های سرد توی باغ بزرگ راه میرفتم ...زندگی یعنی این که ببینی ، چیز هایی رو که بقیه نمیبینن - و از دیدنش لذت ببری لذت ببری ...زندگی یعنی خیس شدن توی بارون ...  سرما خوردن ...زندگی یعنی این که همه فکر کنن دیوونه ای ...  زندگی یعنی پریدن و رها شدن ....وقتی که ذهنت رو خالی میکنی از درد ...همیشه دارم درد هامو فریاد میزنم ...  یکی نیست بگه اخه چه مرگته !!!سالم سر زنده داری به زندگیت ادامه میدی ...زندگی این نیست که فکر کنی چی داری - زندگی یعنی چیزی که داری ،  بهترین چیز دنیاست !!!فردا نیستم خواستم یکم از کسی بگم که تا پارسال از صداش لذت میبردیم.دارم از فعل گذشته استفاده میکنم - باورش هنوزم سخته - چون یکی بود / ولی دیگه نیست ...کسی که توی سخت ترین شرایط که داشت با سرطان دستو پنجه نرم میکرد ازش پرسیدن چه حسی داری :گفت تا حالا توی زندگی انقدر حس قشنگ و عالی نداشتم.بهترین لحظه زندگی همون بدترین لحظه هست - چون توی این لحظه هاست که حضور خدارو بیشتر حس میکنی ...خیلی دلم میسوزه ...نمیخوام تظاهر به چیزی نمکنم - [ اصلا دلیلی نداره چون شما منو نمیشناسین ]خیلی دلم میسوزه وقتی میبینم کسی که این همه سال زحمت کشیده تلاش کرده و یهو ...زندگی رو سخت گرفتیم ...   خودم رو میگم ...70% مشکلاتمون واسه پوله !!!فردا سالگرد مرتضی پاشاییه !!! [ یه فاتحه براش بفرستین  ]خب چیکار کنم ؟؟؟   الکی بزرگش کردن !!!  خواننده نبود که بابا !!!  پیامبر کردنش !!!مگه شما اهنگاش رو گوش دادی ؟؟؟   مگه میشناسیش ؟؟؟   باهاش برخورد داشتی ؟؟؟   مصاحبه هاشو دیدی ؟؟؟نه  - پس چی میگی ؟؟؟خدایا منو بسوزون و نزار این حرفارو بشنوم - چهل روز عکس هادی نوروزی آواتارم بود - میگن این که تموم شده عکستو عوض کن !!!داریم توی دنیایی زندگی میکنیم که همه چیزش تاریخ مصرف داره !!!چند وقت میشه که خودمو زدم به دیونگی ...نمیخوام بشنوم بقیه چه فکری میکنن - بقیه بهش میگن دیوونگی ...ببخشید موضوع زیاد میگم چون احساس نویسیه دیگه امروز توی ماشین داشتیم میرفتیم - اصلا صدای هیچکسی رو نمیشنیدم انگار کر شدم فقط داشتم به اهنگ گوش میدادم ( خیلی اهنگ گوش میدم - توی ماشین هم ،  اهنگ هایی که میگم باید پخش شه !!!  )تا اینجاش تمرکز روی اهنگ بود ولی من یه کار دیگه ای هم میکردم - داشتم توی ذهنم متن اهنگ رو که میشنیدم مینوشتم - با خط مشکی روی کاغذ سفید !!!رفتم خونه فامیل تازه فهمید که از من سوال هم کرده بودن !!! ( کر شه بودم )رفتم خونه فامیلمون داشتم پرتقال میخوردم !!!   فوکوس کرده بودم روش بعد آروم آروم پوست رو میتراشیدم این باعث میشد بوی پرتقال رو کاملا حس کنم.کاملا از دور اطرافم که همه نشسته بودن دور شدم !!!دیدم یه ربع دارن منو نگاه میکنن !!!3 تاشون گفتن عاشق کی شدی ؟؟؟   2 تاشون گفتن دختر های استان گیلان همه خوبن !!!  2 تا هم گفتن دیوونست !!!من فقط داشتم از بوی پرتقال لذت میبردم !!!  چرا اخه انقدر درباره من قضاوت میکنین !!!  خوب من بوی بعضی چیزارو از خودشون بیشتر دوست دارم !!!این عاشق شدن یا دیونگیه !!!   نمیدونم شاید باشه !!!  بعدش موقع رفتن یه بالنگ به من دادن که از شرق گیلان اومده بود - فوق العاده بود !!! بعد این رو بقیه فقط بو میکردن !!! یعنی موقع بو کردنش زمان رو حس نمیکردنی ...واقعا بعضی چیز ها هستن که خیلی کوچیکن ولی معنی عمیقی دارن !!!درسته بعضی وقتا از درد مینویسم و گله میکنم ولی این دنیارو دوست دارم ...خدایش اگه از درد نگی انگار نمیچسبه - بخدا اگه درد نداشته باشین - اصلا زندگی نمیچسبه ...وقتی درد داشته باشی باید گله کنی ...    من دارم با قانون بازی میکنم !!!ولی خارج از شوخی - خارج از پست هایی که عصبانیم و هرچی به ذهنم میاد مینویسم.بعضی چیزا دردشون بشتر از اونی هست که تو وجود ماست ...درد اینی نیست که من دارم ...درد یعنی : یعنی جونایی که زیر پل توی این سرما تنها محافظشون یه پتو هست ... یعنی دختر 20 ساله ای که میفهه MS داره ...یعنی دختری که همه چیزش به ته خط رسیده و تمام دلخوشیش تنابیه که داره صفت میکنه ...یعنی کسی که نقص عضو داره ...یعنی کسی که شیمیایی شده ...یعنی  دیدن بچه هایی که غذا ندارن بخورن ...یعنی ...بدتر از اینا میدونی چیه - اینارو ببینی و نتونی کاری کنی یا وقتی برسی که خیلی دیر شده ...چه مرگته مرتضی !!!   چرا انقدر نا شکری ...خدایا حاضرم بمیرم ولی گریه کسی رو نبینم - هروقت گریه کسی رو میبنیم یا باید کاری کنم یا بی اختیار چشمام رو میبندم.اره من دیوونم - چون :- نارحت میشم وقتی نارحتی بقیرو میبنیم ( حتی دشمنم )- عاشق کسی شدم که اصلا نه من میشناسمش نه اون منو میشناسه - بی اختیار به چیز های که معمولیه میخندم - توی خنده دار ترین شرایط به درد هام فکر میکنم - با چیز های معمولی نهایت شادیم رو بدست میارم - میترسم از گفتن چیزی که واسه بقیه مهم نیست - عاشق چیز هایم که بقیه ازش تنفر دارن - 7 ساعت پشت سیستم میشینم و خسته نمیشم - از بین بهترین ، بدترین رو انتخاب میکنم- از درد هام لذت میبرم - همیشه تو رویا هام زندگی میکنم - درس رو دوست دارم - از استاد های سخت گیر خوشم میاد !!!- واسه پول و شهرت افراد بهشون احترام نمیزارم -و...همین دیوونه ای که بقیه میگن ...  ( بعضی ها هم بهش میگن عاقل )خوشبخت ترین آدم روی زمینه ...بهترین حس های دنیارو خدا داده به همین دیونه ای که داره این متن رو مینویسه !!!عاشق دنیام ... عاشق زندگیم ...  عاشق خدام ...  عاشق این حسم ...ببخشید انقدر حرف زدم - دلم پر بود ...[ حالا عنوان پست رو چی بزارم  ؟؟؟ ]عاشق تک تکتون هستم - غمتون رو نبینم ...یا مهدی ...
۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۶:۳۰
ehsas nevis
چرا انقدر ناامیدی ؟؟؟ واقعا چرا !!!خیلی از نظرات چه خصوصی چه عمومی منو تشویق میکنن که امید داشته باشم !!!امروز داشتم یه چیزی رو نگاه میکردم که خیلی بهم امید داد ...داشتم پروژه های اولیه ام رو درباره کامپیوتر میدیم !!!   همه تو استعداد من مونده بودن یه بچه که میتونست طراحی وب کنه !!!ههه ...خیلی حس خوبی بود رفتم به روزایی که اصلا هیچی برام مهم نبود - فقط به کارایی که میکردم فکر میکردم - پروژه ها ، ایده ها ، خطا ها !!!روزایی بود که نمیتونستم - ولی انقدر تمرکز میکردم که موفق بشم.کاش اون روحیه رو الان داشتم - انگار اصلا من نبودم.کسی که 7 ساعت فقط داشت یه کار رو انجام میداد ولی خسته نمیشد - از جنس فولاد بود.وای عاشق اون روزام که پیشرفت کردم و وبسایت راه اندازی کردم - بهترین روز زندگیم ...نمیدونم چرا بعد از موفقیت با سر میخورم زمین ...چرا ناامیدم ؟؟؟فکر کنم من قبلا خیلی موفق بودم ولی به یه دلایلی نتونسم موفقیت ام رو ادامه بدم - امیدم رو از دست دادم ...جدیدا هم با یه شرایطی روبه رو شدم که این اتیش رو شعله ور تر میکنه... انقدر گفتم که دیگه خسته شدین !!!گاهی وقتا میخوام رها شم از همه چیز ...کاش میشد چیزایی رو میخوای نگه داری - چیزایی رو هم که نمیخوای از ذهنت پاک کنی ...امشب چیزی نداشتم که بگم.انقدر هم از درد و نا امیدی .... گفتم - حالم داره از خودم بهم میخوره.نمیدونم امشب چی گفتم یعنی همش میخواستم بنویسم ولی هیچی به ذهنم نمیرسه ...احساس هم مثل خودم امیدشو از دست داده نمیتونه بنویسه ...دو روز دیگه سالگرد مرتضی پاشاییه ...وای امروز هم سالگرد یه جون 17 ساله بود ...چهار سال پیش سکته کرد و فوت شد.هعی ...همیشه تلخ میشه ...ممنون میشم یه فاتحه بخونین واسه همه کسایی که تو امروز فوت شدن ممنونیا مهدی ...پی نوشت : از این به بعد پست ها با یه سایز بزرگتر نوشته میشن
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۰
ehsas nevis
سلام ...ممنون از نظرات پر از محبتتون ...   نبودم ولی دلم با همتون بود - ممنون بخاطر تشویق هایی که میکنین.چند روزه داره واسم سخت میگذره ...یعنی بعضی چیزا از قبل مونده !!!  یعنی بعضی چیزا هستن که از تو دارن میخورنت ...یعنی تبدیل به یه آدمی شدم که هر وقت بخوام میتونم گریه کنم ...زخم های قدیمی ممکنه خوب نشن اگرم خوب بشن جاشون همیشه با ادم میمونه !!!هر وقت به این نقاط نگاه میکنم ناخواسته گریم میگیره !!!مرد که گریه نمیکنه ...   باید جنسش از آهن باشه ...نمیدونم بقیه چجورین ولی من مثل شیشه ام !!!زود شکستم - حالا هم دیگه واسم فرقی نمیکنه که چند تیکه بشم - چند بار لگد بشم ...بعضی ها هم از کنارم رد میشن میگن این الماسه ولی اعتماد به نفس نداره !!!کدوم اعتماد به نفس !!!اعتماد به نفسی که توی بچگی له شد ...من تموم شدم توی همون دوران کودکیم وقتی که کل خانواده ...بیخیال ...صدای من که بلند نمیشه !!!   کاش همه چیز با فریاد حل میشد ...این چند روزه به یه چیز مهمی رسیدم ...من ضعیفم - من خیلی ضعیفم ...چند روز پیش بهتون گفتم که نمیتونم به اونی که میخوام علاقم رو ابراز کنم - یکی از دوستان عزیز پیگیر شد و راهنماییم کرد- و من زنگ زدم و...قطع کردم !!!دوباره خودش زنگ زد گفتم ببخشید اشتباه گرفتین ...یعنی بخاطر این که از دستش ندم ازدستش دادم !!!همیشه اونایی که حرفشون رو نمیزدن مسخره میکردم.بیشترین ترسم از خودمه - من ضعیفم ، یه ادم ضغیف چطور میتونه دوست داشتنی باشه ؟؟؟خودتون رو بزارین جای اون - چرا من ؟؟؟ولی نمیتونم فراموشش کنم - چون با همه فرق میکنه ...خیلیا بهم حسودی میکنن - من مثل شیشه ای هستم که پشتش یه دیوار محکمه ( خدا )اون چیزی که میبینین نیستم !!!  چرا انقدر باهام بدین ؟؟؟بزنین ، تا صبح بزنین خورد میشم ولی میدونم یکی پشتمه !!!بعضی وقتا این گلوله ها از طرف کسایی که فکر میکنم دوستم هستن شلیک میشه !!!محکم نیست ولی بیشتر بهم آسیب میزنه - خیلیا بهم ضربه زدن و گفتن دوست داریم ...کاش یکی از من میپرسید که چی دوست دارم - کاش ... خسته شدم ...همیشه حالم عالی بود - همیشه به همه روحیه دادم - همیشه خنده هام واسه بقیه بود گریه هام برای خودم !!!همیشه شیشه بودم ولی روی خودم رنگ فولاد زدم تا کسی متوجه نشه ...همیشه غم داشتم ولی غمگین نکردم - همیشه شکستن ولی نشکستم  - همیشه دوست داشتم ولی دوسم نداشتن ...اصلا نباد این پست رو مینوشتم ...یاد این آهنگ افتادم ناخداگاه :گله دارم ، آره من از خدا گله دارم که چرا در هر قدمم می خوره گره کارم دیگه پر شده از ناله ها دله پارم که چرا خوبیهای دنیا واسم نصفه کارست وقتی غرق میشم آره زیر سیل کارم وقتی نمیشه بدست بیارم دل یارم وقتی شونه ای ندارم روش سر بذارم میگم گله دارم ، گله از این دل زارم یا مهدی ...
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۰
ehsas nevis
سلام ...یه بار دیگه اومدم بنویسم ، کلماتی که تکلیفشون معلوم نبود ...امشب میخوام یکم متفاوت تر بنویسم - شاید فرقی با پست های قبلی نداشته باشه مهم نیست چون حس من با پست های قبلی فرق میکنه !!!امشب میخوام با خدای خودم حرف بزنم ...سلام ...خدایا چند روزه کم آوردم ...   خدایا چند روزه خسته ام خسته ...فقط میخوام تموم شه و طلوع خورشید رو ببینم - طلوعی که 19 سال طول کشید ...واقعا این همه سختی واسه منی که جوونم زیاد نیست - خدایا گریه هام رو نمیبینی ؟؟؟خدایا این همه مدت داری بهم میگی درست میشه ...خدایا بهم میگی بد نباش بد بودن رو یاد نگیر ...خدایا خسته شدم ...   خدایا نمیدونم چقدر از شنیدنش ناراحت میشی ولی یه روزایی شده که به بدترین گناهت فکر کردم...خدایا از خودم بدم میاد - از این منی که افریدی بدم میاد ...خدایا غرق گناهم ...  خدایا چشم هاتو بستی ، ولی میدونستی داشتم گناه میکردم ...خدایا تو بزرگی ولی من نمیتونم ...خدایا  شرم دارم - انقدر شرمندم که حتی نمیتونم ازت معذرت بخوام.خدایا همیشه میگی یبار دیگه بلند شو از نوع شروع کن !!!   بازم همه چیز یادم میره ...خدایا شده روزایی که اصلا یادم میره که هستی !!!خدایا چجوری کنار میای باهاش ؟؟؟  یعنی میبینی که دارم گناه میکنم ولی ...همیشه درباره کسی فکر میکنم اول بدیاش یادم میاد بعد خوبیاش همیشه بدیاش بیشتره !!!خدایا چقدر بزرگی ...یعنی میبینی که دارم ...یعنی واست فرقی نمیکنه که چقدر فرو رفته باشم - میای و کمکم میکنی ...خدایا تا حالا نشده بگی این دیگه کیه !!!  اخه چی تو من دیدی که انقدر منو دوست داری ؟؟؟خدایا همیشه دارم داغون میشم چون میبینم که داری منو میبینی و من ...خدایا کاش فراموش میشدم - حداقل شرمم نمیومد ، خدایا من ارزشش رو ندارم .خدایا از روزی میترسم که به خاطر کار هایی که کردم باید جلوت جواب پس بدم ...خدایا باید از پلی بگذرم که از مو هم باریکتره !!!خدایا منی که توی این دنیا افتادم - چجوری انتظار داری بتونم رد بشم !!!خدایا ...میخوام بازم بلند شم - به قرآن توی دلم چیزی نیست ...همیشه بهم میگی تو بلند شو میتونی ...خدایا بلندم کردی - خدایا گریمو درآوردی ...تو انقدر بزرگی - یه بزرگی دیگه هم در حقم بکن :خدایا نزار زمین بخورم - زانو هام زخم شد دیگه توان افتادن ندارم .عاشقتم ...فقط خودت میدونی ...یا مهدی ...
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۴:۲۴
ehsas nevis
♫♫♫یاد زخمای زبون روی دلمیاد دردای عمیق من بخیریاد آتیش بازیای روز و شبیاد سوز و شعله ور شدن بخیرتک و تنها تو مسیرتم هنوزدارم از وحشت جاده میگذرممیگذرم از همه ی خوب و بداولی از نبودنت نمیگذرمولی از نبودنت نمیگذرماما حالم خوبه دلخوشی هام کم نیستدیگه رو به راهم و زندگی مبهم نیستاما حالم خوبه دلخوشی هام کم نیستدیگه رو به راهم و زندگی مبهم نیست♫♫♫حالا هر چی که ازت مونده براممث اسم و خاطرت مقدسهواسه زنده موندنم بعد خدایادگاریایی که دادی بسهیه کمی خسته و تلخ و غمزدمنگرانم واسه روزی که میاداما باز ته دلم روشنه وراضیم به هر چی که خدا بخوادحالا حالم خوبه دلخوشی هام کم نیستدیگه رو به راهم و زندگی مبهم نیستاما حالم خوبه دلخوشی هام کم نیستدیگه رو به راهم و زندگی مبهم نیست♫♫♫قشنگی آهنگ : 85%ترانه : علیرضا آذر //  آهنگ : میلاد بابایی // تنظیم : مهرداد
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۰۷:۰۹
ehsas nevis
امروز هم میخاستم مثل روز های قبل از غم بنویسیم ... غم ها و درد هایی که همیشه با خنده همراهه ...یبار یه استاد داشتیم که داشت برنامه نویسی یاد میداد داشت درباره باینری صحبت میکرد ( کاملا جدی )یک دفعه وسط کلاس خندیدم - قش قش قش  همه داشتن بهم نگاه میکردن استاد منو انداخت بیرون ...هیچکس نفهمید من چرا خندیدم !!!   یاد موقعی که داشتم با دوستم روی این موضوع کار میکردبم افتادم  - تا بفهمیم چی شده خیلی طول کشید !!!(من رشتم مکانیکه و توی واحد هامون برنامه نویسی داریم - من مطالعه زیاد داشتم درباره برنامه نویسی و ...    اطلاعاتم توی این زمینه اندازه بچه های کامپیوتره یعنی به اونا هم خیلی مشاوره می دادم )یاد اون موقع افتاده بودم که دوستم میگفت اه ه ه میزد توی سرش - داشتیم خل میشدیم بعد فهمیدیم کوچیکترین کاری رو که باید میکردیم ، نکردیم و اصلا به باینری ربطی نداشت استادش خیلی فهمیده بود - بهم داد بیست !!!توی اون روز فهمیدم که درد های قدیمی میتونه توی اینده به خنده دار ترین موضوع زندگی تبدیل بشه !!!یادم میاد توی یه سایتی نوشته بود : "تا وقتی که درد نکشین قدر سلامتی رو نمیدونین - تا توی نا آرامی زندگی نکنین هیچوقت مزه شیرین ارامش رو نمیفهمیم "کسی که دست نداره بهش دست بدین چقدر خوشحال میشه !!!ولی ما به داشتن یا نداشتنش اصلا فکر نمیکنیم !!!شاید 5 سال دیگه من به پست های قدیمیم نگاه کنم و بخندم!!!    شاید ...یکی از تئوری های زندگیم اینه که بعدا دربارش صحبت میکنم : "بهترین روز زندگی همون بدترین روزتونه"یعنی روزهای عادی هیچ معنی نمیده !!!روزای سخت هست که همیشه آدم بهش فکر میکنه و به خودش افتخار میکنه !!!توی این پست میخوام به چنتا از سوالاتون جواب بدم ...  شاید براتون جالب باشه میتونم بپرسم اون شخص کیه؟اسمش دنیاست - کسی بود که 4 سال فقط اس ام اس دادم بهش - جرات زنگ زدن نداشتم ... ( خودم ) چند وقت به چند وقت باید به این وب سر بزنیم ؟هر وقت دوست دارین - واسه من امار مهم نیست ، مهم اینه که با نوشتن احساسم احساس سبکی میکنم.پیام هایی که شما میفرستین لطف شما رو نشون میده ...   ممنون که انقدر به این وب لطف دارین و به پست های بی مقدار من ارزش میدین. ( خودم ) هدف از پست های دردناکت چیه ؟من نمیخوام کسی رو ناراحت کنم دارم از درد مینویسم چون بعضی وقتا احساس میکنم با نوشتنشون احساس میشه سبک شد.واسه همون به شکلی این درد هارو تغییر میدم.ممنون از همه شما که انقدر به من لطف دارین واقعا هیچ زبونی نیست که قدر ارزش های شمارو بدونه ...هیچ کلمه ای نیست که مهربانی شمارو جبران کنه !!!پس ببخشید ...موفق تر باشین ...یا مهدی ...
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۰۹:۵۹
ehsas nevis
توی این پست میخوایم درباره کتاب خونی حرف بزنم - خدایش تا حالا به جز کتاب های درسی کتاب دیگه ای خوندین ؟؟؟ همش داریم درس میخونیم اونم نه همیشه !!!  فقط موقعی که امتحان یا کنکور داریم !!!بخدا افسوس داره ...هیچی نمیخونیم بعد ادعای تمدن و فرهنگ داریم به خدا داریم به سمتی میریم که یه نسل بی سواد داره رشد میکنه !!!قبلا دانشجو داشتیم که مهندسی میگرفت : زبان بلد بود ، 10 تا مقاله داده بود ، تمام محاسبات رو انجام میداد دوتا کتاب نوشته بود و ...الان مهندسین عزیز یه انتگرال هم بلد نیستن بگیرن بخدا بهمون میخندن !!!  قبلنا هرکسی رو میدید دیوان حافظ نمیدونم سعدی و...  حفظ بوود !!!الان تعدادشون کم شده !!!رامبد جوان بیچاره خودش رو کشت که این فرهنگ رو جا بندازه ولی هیچی نشد - واقعا این راهی که ما میریم اشتباست !!!نمیخوام زیاد حرف بزنم !!!من توی این هفته یه کاری رو شروع کردم از شما هم خواهش میکنم اگه امکانش رو دارین حتما این کارو بکنین !!!توی این هفته دارم توی مینی بوس و اتوبوس ها - کلا تمام مکان های عمومی رمان میخونم ( همون رمانی که گفتم شبیه منه ) یعنی یه کتاب 900 صفحه ای دستم گرفتم دارم میخونم !!!   همه توی نگاه اول به کتاب خیره میشن منم که این کتاب رو خیلی دوست دارم اصلا متوجه گذر زمان نمیشم واقعا تازه فهمیدم که کتاب خوندن چقدر شیرینه ...بعضیا فقط نگاه میکنن - بعضی ها کتاب در میارن -  بعضی ها هم به فکر فرو میرن ...من این چند روزه خیلیارو تونستم کتاب خون کنم فهمیدم که این کار بی تاثیر نیست.یبار یکی از دوستام رو توی اتوبوس دیدم 2 سال ندیده بودمش - فقط بهش سلام کردم و نشستم کتاب خوندم.بخدا فرصت زیاده واسه حرف زدن ...    عمری که داره میگذره کمه واسه یاد گرفتن !!!از شما خواهش میکنم از شنبه همین هفته یه کتاب باخودتون همیشه داشته باشین و توی مکان های عمومی بخونین !!!خواهش میکنم کتاب بخونین بخدا ضرر نمیکنین ...   توی مدرسه یا دانشگاه وقت ازادتون رو کتاب بخونین !!!   هر کی هرچی میخواد بگه !!!هرکسی میخواد این کار رو بکنه لطفا توی نظرات بگه - اگه میتونین توی مکان ها عمومی کتاب بخونین و این کار رو نمیکنین ...لطفا به من توی این راه طولانی همراه بشین این پست هم کپی کنین اگه دوست داشتین ( بدونه ذکر منبع )توی مکان های عمومی کتاب بخونین موفق تر باشین ...یا مهدی ...
۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۷:۴۷
ehsas nevis
سلام ... ببخشید بعضی وقتا نمیتونم اونجوری که شایسته شماست ، کلمات رو کنار هم دیگه بچینم ...فردا روزیه که وقتی به پشتت نگاه میکنی میفهمی که نصف بهترین فصل سال گذشته ...قبل از این نوشته یه پست نوشته بودم که غمگین بود - کلا پاکش کردم ...چرا حال خودم بده شمارو درگیرش کنم ؟؟؟بیاین با هم بخندیم !!!بیاین اینبار به دردهامون بخندیم - ببنینیم که چقدر کوچیک و نابود میشن ...  یبار امتحان کنید لطفا ( زیاد موارد رو جدی نگیرین فقط جنبه طنز داره )بیاین با هم بخندیم به اون کسی که 4 سال منو نفهمید !!!  بیاین باهم بخندیم به روز هایی که دوستش داشتم ولی دوسم نداشت !!!بیاین باهم بخندیم به کسی که لیاقت منو نداشت !!!  بیاین بخندیم به کسی که حالا بدونه من تنهاست ...بیاین بخندیم به کسی که خوشبختی رو فقط توی اسکناس های توی جیبش میدید ...بیاین بخندیم به کسی که روز تولدش رو بدترین روز عمرش میدونه ...بیاین بخندیم به همه کسایی که مارو مسخره میکنن ...بیاین بخنیدم به کسایی که مارو قبول ندارن ولی دوستمون دارن !!!بیاین توی بدترین لحظه زندگیتون بخندین !!!بیاین بخندین به اون روزی که دارین خودکشی میکنین و کسی دورتون نیست !!!بیاین بخندین به دانشجویی که از صبح تا شب باید درس بخونه یعدش میاد خونه و تازه باید ظرف بشوره !!!بیاین بخندیم به جوونی که بجای سرچ کردن و یاد گرفتن غذا ، داره توی اینترنت از احساسش مینویسه !!!بیاین بخندیم به مردی که خونرو جارو میکنه !!!بیاین بخندیم به روزای امتحان که تا صبح خواب نداشتیم و فقط میخوندیم ...بیاین بخندیم به کنکور که فکر میکنه شاخه !!! ولی خودش میدونه که هیچی نیست !!!بیاین بخندیم به دانشگاه آزاد که اسلامیه !!!بیاین بخندیم به گلوله برفی که از دور میاد و میخوره بهتون ...بیاین بخندیم به آدم برفی هایی که اصلا خوب در نمیان ....بیاین بخنیدن به سه نقطه هایی که اصلا نمیدونم چرا میزارم !!!بیاین بخندین به همین پست !!!  که اصلا نویسندشم نمیدونه داره چی میگه ...بیاین بخندیم به پستی که تکلیفش معلوم نیست که میخواد پاک بشه یا نه !!!بیاین بخندیم به پاییز که فکر میکنه تنهاست ...یه لبخند گنده بزنید - خواهش میکنم فقط یه خنده گنده به مشکلاتتون بزنین !!!بشینین و ببینین که چقدر از اندازشون کم میشه ...بیاین بشینیم و بخندیم به تمام درد های دنیا که کلا مسخره ان ...زندگی همین لبخندی هست که میزنین !!!همین لحظه - همین موقع که دارین این پست رو میخونین ...زندگی کنین ...  نه واسه دیگران ،  بلکه فقط واسه خودتون ...یا مهدی ...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۹
ehsas nevis
اول این که روز دانش آموز رو تبریک میگم - بهترین دوران هر کسی میتونه باشه ...و یه تبریکم بگیم به اقای علیرضا آذر ( شاعر  ) که امروز تولدش هست.یه تشکر هم بکنم از همتون که با نظر های قشنگتون منو شرمنده میکنین ...این 4 روز به اندازه 40 روز واسه من گذشت ...20 درصد تغییر کردم و خیلی چیزای جدید رو فهمیدم !!!اولین چیزی که فهمیدم این بود که خواب هایی که میبنم راسته !!!دو روز پیش خواب دیده بودم که یکی از فامیلامون از سربازی میاد !!!بعد از این که خوابم تموم شد متوجه پیام های از دست رفته توی گوشیم شدم - زنگ زدم و متوجه شدم که همه اونجا هستن !!! نکته جالبش اینه که اونی که از سربازی اومده بود هم همون موقع ای که من خواب دیده بودم اونجا اومده بود ...توی خواب من اونجا بودم - و کسایی که اون دور نشسته بودن رو دیدم و دقیقا مکانشونو از مامانم پرسیدم - درست بود ...یعنی من اونجا بودم ولی کسی منو نمیدید ...این خواب های من کمکم داره ترسناک تر میشه !!!دومین کاری که توی این چند روز کردم این بود که دارم کتاب میخونم اونم نه هر کتابی " رمان " اولین رمان زندگیم 900 صفحه هست !!!حالا موضوع رمان درباره یه نفریه که خواب زیاد میبینه و اکثرشون واقعی در میاد !!!   همه اینا تصادفیه اصلا من نمیدونستم موضوع رمان چیه همینجوری رفتم توی کتابخونه دانشگاه و برداشتم و خوندم ...حالا اون کتاب رو میخونم انگار دارم بعضی جاهای زندگیم رو میخونم ...سومین کاری که کردم این بود که رفتم یه جا برای اموزش - میخوام ایندمو هر جوری که شده تضمین کنم - دم همه استاد های خوش فکر گرم که هوای دانشجو های خوبشونو دارن - یه تشکر میکنم از استاد عزیزم که بهم معرفی کرد و منم رفتم.فردا روز تولد مهم ترین فرد توی زندگیه منه ...تا حالا جرائت زنگ زدن بهش رو نداشتم - بعد از این هم ندارم ...خدایا من چرا انقدر کم رو بی اعتماد به نفسم ؟؟؟حتما میپرسین چرا بهش نمیگم ؟؟؟ههه ...  همه چیز اونطوری که از پشت ویترین میبنین نیست.با بعضی ها نمیشه از عشق گفت ...  یعنی این مفهوم توشون تعریف نشده است ...خوب زنگ بزنم بهش چی بگم ؟؟؟   4 سال جرائت گفتنش رو نداشتم -  یعنی 4 سال تو حسرت یه سلام موندم - شاید الان دیر شده باشه ...کاش میفهمید ... کاش میفهمید که هر روز با یادش زندگی میکنم !!!کاش 10 درصد اونم همین حس رو داشت ...هر سال روز تولدش ذره ذره از جونم کم میشه تا تولدش تموم میشه و من هیچ کاری نکردم !!!فکر کردن بهش آزارم میده ...هعی ...خدایا ممنونم -  یه درخواستی داشتم : به همه عاشقا کمک کن که به عشقشون برسن ( به جز من ) - خدایا کمک کن دل هیچ کسی نشکنه  - چون دل های ما خیلی کوچیکه ...  خدایا خیلی خیلی دوست دارم ...یه دنیا باهاتون حرف دارم یه دنیا ...کاش میشد از یه صفحه بیشتر مینوشتم - فردا هم نیستم ...یه شعر مینویسم همین :من عادت ندارم تحمل کنمتو چشم غریبه گرفتار شییه جا غیر از این قلب خوابت برهتو قلبه یکی دیگه بیدار شینمیتونم این خالیو پُر کنمنمیتونم از چشم تو بگذرمتو از فصل ِ پاییز زیباتریمن از فصل پاییز تنهاترمیا مهدی ...پی نوشت :علیرضا آذر با اثر اثر انگشت میتونین دانلود کنین و لذت ببرین ...لینک دانلود : http://www.myganja2music.com/731698/alireza-azar-asar-angosht-ft-milad-babaei/
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۰:۳۲
ehsas nevis
سلام ...امروز 31 اوکتبر جشن هالوینه که کلا توی ایران تعریف نشده - البته بعضی جاها به صورت ...  ولش کن ...یه چند روز نیستم و شاید نتونم پست بزارم ...خوب بیخیال خودتون چطورین ؟؟؟5 روز دیگه تولد یکی از بهترین دوست هام هست - خودش نمیدونه بهترینه ولی بهترینه !!!بعضی چیزا هست که گفتنشون سخته...  یعنی کلماتی که توی ذهنتون هست نمیتونه حستون رو به طرف مقابل بیان کنه ...کاش میشد احساس رو توی کلمات جا داد - البته میشه با مطالعه و رفتار شناسی این مقدار رو افزایش داد ولی ...   هیچوقت 100% نیست.یکی از مشکلاتی که من توی زندگی دارم اینه که نمیتونم جمله درست رو از روی عقل انتخاب کنم - یعنی چی ...مثلا استاد از من سوال میکنه - در آن واحد 6 تا جواب میاد توی ذهنم :1- جواب همراه با مهربانی و تملق2- جواب همراه با مهربانی 3- جواب عادی 4- جواب همراه با شوخی !!!5- جواب همراه با حرف های تنه دار !!!6- جواب بد اینا توی نیم ثانیه اول شکل میگیره !!!حالا تصور کنید به یکی میخواین ابراز علاقه کنین - یعنی عاشقشین توجه کنین توی موارد بالا عشق نیست. چیزی که مسلمه اینه که من توی ثانیه اول هنگم - باید برم صفحه بعد و بگردم که چه جمله ای مناسبه ...حالا این که خوبه کلمه درست استفاده بشه ...   بعضی مواقع باید زیر یک ثانیه از عشق بگم ، که رندوم از 6 تای بالا استفاده میکنم ...مثل آب رو اتیشه ...یعنی این اساس کار ادم های پر حرفه - گزینه انقدر زیاده روی میزه که یه اشتباه باعث خراب شدن همه چیز میشه !!!من خودم به یه جمله ای رسیدم که : " آدم های پر حرف ضریب اشتباهشون زیاده " نه این که حرف زدن بلد نیستنا !!!  نه !!!گزینه زیاده روی میز ...   الان یاد گرفتم که کم حرف بزنم ...  دوستام این پست رو میبینن میگن : اره چقدرم کم حرف میزنی ...یعنی اون اولش اگه فاز حرف زدن بگیری ...   مشروط شدن رو شاخشه الان یه استراتیژی جدید رو دارم جلو میبرم - جواب دادن شماره 2 به همه آدم ها - حذف کردن شماره های 1 ، 5 و6با این استراتیژی خیلی خوب به نظر میرسی - حالا یه مشکل دیگه ...   توی جامعه با ادم های خوب ، خوب رفتار نمیکنن !!!پس پنج رو نگه میدارم. لازم میشه - برای درست صحبت کردن باید از سرعت کلمات کم کنیم و به مفهومشون اضافه کنیم.این تند حرف زدن همه بر میگرده به دوران ابتدایی من - همه درسارو شفاهی امتحان میگرفتن - بعد اگه تند جواب نمیدادی ...  یعنی خوب یاد نگرفتی ...موقع عصابنیت من بعضی چیزایی رو که نباید بگم رو میگم - 2 سال تازه یاد گرفتمکه بعد عصبانیت 3 ثانیه فکر کنم ، نفس عمیق بکشم بعد جواب بدم.انقدر اتفاق میوفته که اگه بخوایم واسه هر کار کوچیکی عصبانی بشیم ...   هنجرمون درد میگیره یه توصیه به اونایی که پر حرفن : کلمات ارزش زیادی دارن یه کلمه میتونه جون ملیون ها نفر رو بگیره ( بمب هسته ای )برعکس یه کلمه میتونه جونه ملیون ها نفر رو نجات بده ( بمب هسته ای )ممنون از نگاه های قشنگتون ...  واقعا لطف دارین به من خیلی خیلی ...توی ادامه مطلب میخوام کلماتی رو که به آدم انگیزه میده رو قرار بدم.موفق باشین ...
۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۰۸:۵۶
ehsas nevis