احساس نویسی

خدایا دست بقیه رو بگیر ، اونا بیشتر از من کمک میخوان ...

خدایا دست بقیه رو بگیر ، اونا بیشتر از من کمک میخوان ...

خدایا متشکرم ...

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ فروردين ۹۵، ۱۱:۴۲ - دخترک
    ممنونم

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احساس نویسی» ثبت شده است

سلام ... امروز 8 ابان روز نوجوون هست.دورانی که اصلا نمیدونم چجوری گذشت انقدر دوران عالی و خوبی بود که اصلا گذرشو حس نکردم.من این روز رو به همه نوجوون های عزیز تبریک میگم. امیدوارم همیشه توی زندگیشون این حس حالشونو حفظ کنن.امروز روز دربی هم هست دربی 81 بین استقلال و پرسپولیس دربی که با بقیه دربی ها یه فرق بزرگ داره و اونم مرحوم هادی نوروزیه ...یه جای دیدم که نوشته بود 24=4*6 - حالا خارج از بحث فوتبال امیدوارم اتفاقی نیوفته که بازی به حاشیه بره ...اینم بگم که من خیلی فوتبالیم ولی زیاد حرف نمیزنم چون توی این چند روز انقدر بحث کردین که دیگه منم بیام از فوتبال بگم دیگه فکر کنم خوب نباشه.حس که امروز دارم حس عادیه روبه عالیه ...امروز نمیخوام چیزی جدیدی بگم.اول میخوام سه تا ارزوی لحظه ایم رو بنویسم :1- میخوام همین الان با هواپیما پرواز کنم با اهنگ سیامک عباسی - من راهیم 2- توی جنگل با تفنگ واقعی ( ترجیحا M4 ) جنگ کنم. جنگ هم تیمی باشه. 3- دوست دارم روی برف سرسره بازی کنم. اهنگم هرچی شد فقط بخونه ...یه چیزی هم اینجا بگم - اون خوابی که نوشتم 1/10 اون چیزی که دیدم نبود - اونو اگه نوشته بودم وحشتش زیاد بود - سعی کردم تمام پیشنهاد های دوستان رو انجام بدم - خدا بالا رو دور کنه ...یه تشکر هم بکنم از شما ها که به دل نوشته های بی مقدار من رنگ محبت میدین .عجب جمله ای گفتم ...بعید بود از من - اینجا نوشتم خیلی حالم خوب شد.من که حرف ندارم بیاین دعا کنیم 4 تا الان میگم من استقلالیم - نه نیستم - 7 تا دعا میکنیم :1- خدایا امید رو توی جامعه ما زنده کن ...2- خدایا درد هارو از جامعه ما بگیر ...3- خدایا این حال خوب رو از ما نگیر و به همه منتقلش کن ...4- خدایا درکی به ما عطا کن که بتونیم این دنیا رو بفهمیم. با عشق زندگی کنیم نه نفرت ...5- خدیا ممنون به خاطر این همه مهربونی - خدایا کمکمون کن که بتونیم بندگیتو بکنیم.6- خدایا پرسپولیس امروز ببره ...7- خدایا فرج اقا امام زمان را نزدیک بگردان ...نمیدونم چرا مثل همیشه قشنگ در نیومد ممنون از نگاه قشنگتون و لطفی که به من دارین.موفق باشین یا مهدی ...
۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۰:۴۴
ehsas nevis
همیشه با تاریخ مشکل داشتم یعنی هر درسی رو میتونم تحمل کنم به جز تاریخ - همه از ریاضی شاید بدشون بیاد ولی من از بچگی عاشق ریاضی بودم یه نظر من اعداد خیلی شگفت انگیزن ولی تاریخ یه چیز شبیه به هم و حوصله سربریه ...به نظر من تاریخ 2 قسمت داره :1- قسمت موفقیت کشورمون 2- قسمت شکست کشورمون قطعا از دومیش کسی خوشش نمیاد - ولی از اولیش هممون خوشحال میشدیم که کشورمون عالی بوود ...ولی چند شد سال ها بعدش یه پادشاه بی کفایت میومد و همه چیز رو نابود میکرد - این به نظر من مسخره است.توی تاریخمون خیلی از آدما اومدن و رفتن خیلی تمدن و فرهنگ از خودشون به جا گذاشتن خیلی ها هم چیزا رو با خودشون از بین بردن ...کورش هم از اون آدم های بزرگی بود که هیچوقت قدرشو ندونستیم - یعنی جامعه ما یجوری هست که اگه از آدم های بزرگ بد بگی یعنی خیلی روشنفکری ...دیروز توی یکی از این گروه های تلگرامی که گروه فوتبالی بود یکی یه پستی گذاشته بود. درباره تصویر امام حسین توی فرانسه که توی سه سطر متن اومده بود که امام حسین به ایرانیا توهین کرده بود !!!   خوب در جواب این ادما چی میشه گفت ؟یعنی طرف داره خیلی راحت یه متنی رو کپی میکنه و تمام اعتقاد ، دین و... یه عده رو زیر سوال میبره ...میخواین چی رو ثابت کنین ؟؟؟  تورو خدا هر متنی رو کپی نکنین ...   این برنامه های پیام رسان دارن به چیزی ضربه میزنن که توی چند هزار سال دست نخورده مونده ...حالا فیلم ها عکس ها و کاریکاتور ها بماند ...امروز روز کورش بزرگ هست برین توی این شبکه های اجتماعی ببینین از یه جاهایی متن و عکس میارن و چهره کوروش رو بد نشون میدن که بگن ما متفاوت فکر میکنیم - بخدا این متن ها هیچکسو بزرگ یا کوچیک نمیکنه فقط داریم به فرهنگ خودمون ضربه میزنیم - چرا دارن از ادم هایی که ما بهشون تعصب داریم حرف میزنن ؟؟؟طرف میاد ثابت کنه که کوروش ادم بزرگی نبود الکی بزرگش کردن - خوب که چی ... میخوای بگی کشورت کوچیکتر از اون چیزی هست که داریم میگیم ؟؟؟مثل این میمونه که پسرم توی دانشگاه قبول بشه بعد من بیایم بگم که پسر فلانی کلاس نرفته اگه رفته بود از پسر من بهتر میشد !!!  هیچ کسی این کارو میکنه ؟؟؟خیلی راحت توهین میکنیم - خیلی راحت تحقیر میکنیم - خیلی راحت فراموش میکنیم ...کافیه برین یه سرچی بکنین و ببینین کوروش کی بود - چیکار کرد ...فقط داریم هدف میگیرم که طرف مقابلمونو خورد کنیم - که چی بشه ؟؟؟هعی ...   - همیشه باید سوکوت کنیم - صدای ما که به جایی نمیرسه ...یه جمله از کوروش :آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .من این روزو به همه تبریک میگم ...خدا اون روز رو برسونه که طرز فکرمون به کورش نزدیک بشه ...موفق باشین یا مهدی ...
۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۹:۵۵
ehsas nevis
زندگی یک چمدان است که می آوریش / بار و بندیل سبک می کنی و می بریشخودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم / دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستمگاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم / به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرمگاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم / قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منمچمدان دست تو و ترس به چشمان من است / این غم انگیزترین حالت غمگین شدن استقبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش / هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکشقبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم / طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوممثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش / شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باشمثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن / هر چه با من همه کردند از آن بدتر کنمثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز / مثل سیگار تمامم کن و دورم اندازمن خرابم بنشین،زحمت آوار نکش / نفست باز گرفت،این همه سیگار نکشآن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم / آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منمتوله گرگی ،که در اندیشه ی شریانِ منی / کاسه خونی،جگری سوخته مهمان منیچَشم بادام،دهان پسته،زبان شیر و شکر / جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدرتا مرا می نگرد قافیه را می بازم / ... بازی منتهی العافیه را می بازمسیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم / رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منمماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور / قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دورمظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم / و به جز ماه دل از عالم و آدم کندمماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم / نکند خیز برم پنجه به خالی بزنمخنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم / بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتممویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود / و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بودقصه های کهن از چشم تو آغاز شدند / شاعران با لب تو قافیه پرداز شدندهر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد / یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُردمن تو را دیدم و آرام به خاک افتادم / و از آن روز که در بندِ توام آزادمچشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت / نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوختسَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید / سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسیددوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت / شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنتبه خودم آمدم انگار تویی در من بود / این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بودپیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام / پیش چشمان تو اما سپر انداخته امناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست / ماه من روی گرفت و سر مریخ نشستآس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند / کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدندچایِ داغی که دلم بود به دستت دادم / آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادمو زمینی که قسم خورد شکستم بدهد / و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهدتو نباشی من از آینده ی خود پیرترم / از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترمتو نباشی من از اعماق غرورم دورم / زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورمتو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم / شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیمهر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت / من تو را دو... دهنه روی دهانم زد و رفتهمه شهر مهیاست مبادا که تو را / آتش معرکه بالاست مبادا که تو رااین جماعت همه گرگند مبادا که تو را / پی یک شام بزرگند مبادا که تو رادانه و دام زیاد است مبادا که تو را / مرد بد نام زیاد است مبادا که تو راپشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را / نا نجیبان همه هستند مبادا که تو راتا مبادا که تورا باز مبادا که تو را / پرده بر پنجره انداز مبادا که تو رادل به دریا زده ای پهنه سراب است نه / برف و کولاک زده راه خراب است نروبی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم / با غم انگیزترین حالت تهران چه کنمبی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند / این شب وسوسه انگیز مرا می شکندبی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست / گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیستبی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست / و جهان مادر آبستن خط فاصله هاستپسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم / بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارممی پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش / ... خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخشقشنگی اهنگ : 88%دانلود - حجم 8.10 مگابایت
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۴
ehsas nevis
چند روز نبودم - نتونستم به پیام های قشنگتون جواب بدم ببخشید ...این دانشگاه هم که فقط به جز وقت گرفتن هیچی واسه ادم نداره - میریم دانشگاه انگیزه پیدا کنیم بدتر از انگیزه ادم کم میشه ...چی بگم ؟؟؟بخدا دیگه خسته شدم ...خسته از نشون دادن خوب بودن همه چیز - وقتی خوب نیست ...   تو نظرات داشتیم که با این سن کمت خیلی درک خوبی داری ...نمیدونم چطور تشکر کنم ...ولی همیشه همه چیز اونطوری که فکر میکنین نیست ...من 19 سال از خدا عمر گفتم - حدود 2 سال دارم با بدترین فکر ها زندگی میکنم - بهش میگن زندگی ...این بده ...   یعنی فاجعه است . که یه جون 19 ساله هیچ انگیزه ای نداره ...از آیندش میترسه ...   با مدرک لیسانس !!! مدرکی که بیست سال واسش زحمت کشید ...فقط دارن مخ مارو کار میگیرن که برین درس بخونین !!!همه چیز ما شده کنکور ...   میدونین یک سال تمام 12 ساعت روزی بخونی یعنی چی؟میدونین انقدر درس بخونی تا گریت در بیاد یعنی چی ؟میدونین بالاترین معدل باشی ولی هیچی نباشی یعنی چی؟میدونین خانوده آدم ادمو قبول نداشته باشه یعنی چی؟میدونین بهترین سال های عمرتو مشغول درس خوندن باشی یعنی چی؟ ( کارایی که دوست داشتی رو انجام ندی )بیخیال ...هر وقت دست هامو باز میکنم خالیه ...حس بدیه ...همش دارم از خوشی میگم - میدونین چرا ؟؟؟چون کسی خوشحال نیست ...   این از پوچ بودن خودمم بدتره ...هرکسیو میبنی به اندازه یک سال حرف داره ...همه دارن درد میکشن ...   دیدن اینا 100 برابر بیشتر به من اسیب میزنه ...این درد ها به من حس ترس داده ...ترس از خودکشی جونایی که هیچ گناهی ندارن ...خدایا ... همش دارم از خوشی مینویسم - این دفعه دوست دارم از دختری بنویسم که پارسال خودکشی کرد ...هم سن خودمون بود ...   زندگی داشت ...   خانواده داشت ... ولی نتونست دردشو تحمل کنه ...اینجور موارد به وفور پیدا میشه ...میدونین چرا ...   همش سر رفتاری هست که با ما جونا میشه ...کاش یکی ام بود مارو میفهمید ...کاش خمونجور کوچیک میموندیم ..هعی ...بعضی چیزا درد میشه ...   ولی من همیشه توی بدترین شرایط میخندم - نمیدونم چرا ولی یه دوست روانشناس داشتم که میگفت هر کسی در مقابل سختی یه واکنش میده واسه شما خنده هست.حتما میگین اه خوش بحالت ...  این بده که ادم موقع مراسم ختم پدر دوستش خندش بگیره ...یاد علی مسعودی افتادم که همه داشتن موقع اجراش ریز ریز میشدن ...ولی هیچکس نگفت که این چقدر سختی کشید ...داشت درد های خودشو یه جوری میگفت که من مخاطب بخندم ...هعی ...من سنم کمه !!!یه آدم 19 ساله که قد یه دنیا حرف داره - یه جونی که داره روز به روز نابودتر میشه ...بعضی وقتا باید چای رو تلخ بخوریم اینجوری قدر شیرین بودنش رو میفهمیم.انقدر موضوع زیاد بود که کیفیت این پست اومد پایین ...ببخشید که احساس امروزم درد داشت.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۶:۰۵
ehsas nevis
توی این سری از پست ها میخوام سعی کنم که رفتار های اشتباهم رو اصلاح کنم و تعریف کنم که نظرم درمورد رفتار دیگران چجوریه.دورویی یکی از بدترین رفتاریه که یه نفر میتونه داشته باشه.  تا حالا فکر کردین که بدترین رفتاری که یکی میتونه داشته باشه چیه ؟به نظر من همین دورویی چون همه رفتار های بد رو شامل میشه - بزارین اینجوری بگم ، شما توی خونتون نشستین و دارین به کاراتون میرسن ( توی خونه تنهاین  ) یهو یکی میاد داخل خونه ...شما چیکار میکنین ؟یا بهش حمله میکنین ، یا داد میزنین ، یا از خودتون دفاع میکنین و ... اینو میخوام بگم که تکلیفتون مشخصه - اون طرف رو نمیشانسین و اون اومده توی خونتون.کسی که دورویی میکنه شما متوجه نمیشین - شاید بهترین دوستتون باشه !!!یعنی از این کثیف تر کار هست ؟؟؟دورویی انواع مختلف داره که یه سرچ توی گوگل کنین بهش میرسین - ولی ...به نظر من دورویی دو نوع هست :1- همین دورویی که من بهش میگم دورویی بد 2- دورویی خوب که توضیح میدم مورد اول رو که همتون میدونین چیه - مورد دوم هم باید پسر باشی بفهمی که چطوره - وایسین یه مثال بزنم:من با دوستم هستم عملا هرچی دهنش در میاد بهم میگه ولی وقتی من میرم - فقط از خوبیای من میگه !!!یه مثال دیگه از دورویی خوب ، مادر ادمه که وقتی نیستی 24 ساعت از تو تعریف میکنه ...  وقتی هستی اونقدر خوب نیست به نظر من هر دو بده - حالا مورد دوم هیچ قصد شومی پشتش نیست.همتون توی طول روز آدم های دورو زیاد میبینین آدمایی که ادمیت یادشون رفته ...یبار توی یه تاکسی نشسته بودم ( جلو کنار راننده ) یه دختر خانم جوونی اومد توی تاکسی و داشتیم مسیرمون رو میرفتیم اون دختر خانم رسید به مقصدش و کرایشو داد رفت - 30 ثانیه بد راننده یه چیز خیلی بدی گفت که من ناراحت شدم و بهش گفتم مگه این خانومو میشناختین ؟گفت : نه - گفتم بیمار روانیی ؟؟؟  ناراحت شد  - گفت مگه بزرگترت نیستم   - گفتم شعور که بزرگتر کوچیکتر نمیخواد ...  اخه اون باتو چیکار داشت ؟؟؟بگذریم ...همه میگن شمال کشور عالیه ولی یه چیزای هست که ادم نمیتونه نگه.توی شهری که من زندگی میکنم 70% مردمش دورو هستن - تو اداره ها توی شهر توی خیابون ...خسته شدم از این ادم ها ...چی بگم ؟؟؟میری توی دانشگاه همه دارن از هم بد میگن ولی تا به هم میرسن تا زانو خم میشن ...بعدا تا بهشون میرسی همشون ادم های خوبی هستن !!!خواهش میکنم برای یبار هم که شده توی برخورد اول با ادم ها مهربون باشیم.بخدا سخت نیست ...یجورایی عادت شده که واسه پایین آوردن دیگران دورویی کنیم.حرفمو با یه حدیث تموم میکنم :امام محمّدباقر (علیه السلام) چنین فرمودند :چقدر بنده بدی است آن که دورو و دو زبان باشد ، آن که دوستان را درحضورشان تعریف می کند ولی در پشت سر ، آنها را " مانند گرگی "می خورد ، هرگاه دوست اونعمتی داشته باشد به او حسد می ورزد واگرگرفتار شود او را خوار می نماید .موفق باشین
۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۲:۳۹
ehsas nevis
روز عاشورا تموم شد ...قشنگترین روز توی روستامون تموم شد ...یه حس خوبی داشتم - فهمیدم که هوای بیرون هوایی که من دوست دارم ...یعنی من دیگه از خدا چی بخوام ؟؟؟   دوساعت با دوستم بیرون نشستم و از این هوای فوق العاده لذت بردم - وای مگه از این عالی تر میشه ؟هوایی که من دوست دارم هوای پاییزی همراه با باد ملایم که سرد نباشه فقط باد بخوره تو صورت و مو هامو تکون بده ...یعنی همتون دیونه این هوا میشین - الکی نگین بارون خوبه !!!وای دیونه این هوام - بعدشم اخرش توی بهترین جایی که دوست داشتم خوابیدم - توی کمد !!!10 تا تشک گذاشتم زیرم یه پتوی سنگین با یه بالش - وااااااایییییییییییییییییییییی ...چند وقت بود اینجوری نخوابیده بودم - امروز هم دانشگاه داشتم - دانشگاه...  برو بابا ... اینم بگم که من درسم خوبه یعنی خیلی خوب - البته اینو بقیه میگن ...   به نظر من درس خوندن خیلی آسونه ...بگذریم ...دیروز از ساعت 9:30 تا 11 شب داشتیم عزاداری میکردیم - چقدر این رسم های قدیمی قشنگ هستند.واسه هموتن دعا کردم - واسه شفای بیمارا - از خدا خواستم که هیچ کس توی این دنیا ناامید نشه - حضرت علی یه حدیث فوق العاده داره که میگه "بالاترین گناه نا امیدیست".خدایا هیچکی رو ناامید نکن که از روز تا شب از آرزوهاش بگه - خدایا قشنگی های دنیاتو به بقیه هم نشون بده ...خدایا یه درکی بهمون بده که به داشتن چیز های بی ارزش نگیم آرامش ...خدایا ...   هیچوقت درد و رنج کسایی رو که دوست داریم نبینیم ...ممنونم - دیشب بهم نشون دادی که هنوزم میشه با چیز های ساده خوشحال ترین آدم روی زمین بود.میدونم بعضی اوقات کار اشتباه انجام میدم ولی تو ...  خدایا عاشقتم - یاد این شعر افتادم : ( همیشه یکی هست - میثم ابراهیمی )یکی همیشه هست  که عاشق منه / نگام که میکنه پلک نمیزنهتنهاست خودش ولی تنهام نمیزاره / دریا که چیزی نیست عجب دلی دارهبا گریه هام میاد غم ها مو حل کنه / نزدیک میشه تا منو بغل کنهاز آسمون شهر خیلی پایین تره / درو که وا کنم خــــــدا پشت درهچشمامو بستم از کنارش رد شدم / چشماشو بسته تا نبینه بد شدمهر کاری میکنم ازم نمیگذره / حسی که بین ماست از عشق بیشترهبازم ممنون از همتون - موفق باشین
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۰۶:۲۷
ehsas nevis
دلم گرفته ... شما هم شاید همین حس رو داشته باشین - احتمال زیاد واسه عاشوراست ...فردا یکی از قشنگترین روز های من توی امسال هست.نمیدونم چی بگم ...   ولی دلم نیومد امشب چیزی ننویسم.میخوام یکم از خودم بگم ...خیلی ها اسممم رو پرسیدن - من توی شروع این وبسات نمیخواستم از خودم چیزی بگم. بعد فهمیدم که نوشتن حداقل ها مشکلی نداره ...من اسمم مرتضی است - متولد 1375 ساکن شمال کشور ...هدف اصلی من توی این وبلاگ فکر کنم مشخص باشه ولی اگه بخواین بدونین ، من دوست دارم توی این وبلاگ تفکرات خودمو بنویسم.من از 14 سالگی وب نویسی میکردم و به زبان های تخت وب هم اشنایی دارم.ادم پر حرف هستم و به موقعش کم حرف - خیلی خیال پردازی میکنم یعنی شده که 3 ساعت دور خونه قدم میزنم و فکر میکنم.از دورویی متنفرم - یعنی هر چیزی رو میتونم تحمل کنم الا دورویی ...با هیچ ادعایی اومدم و دارم وب نویسی میکنم - بعضیا میگن عالی مینویسی و تعریف میکنن ، ممنون از شما فقط لطف دارین به من.زیاد از حد حساسم روی رفتار دیگران - یعنی ممکنه کوچکترین حرف هر کسی روی من تاثیر بزاره - یا از کوچکترین حرف دیگران ناراحت بشم.نمیتونم به هرچیزی نه بگم - ولی خیلی مستقیم حرف میزنم.دیر ناراحت میشم یعنی چیزایی که واسه بقیه خیلی مهمه واسه من اصلا معنی نداره ...اعتماد به نفسم در حد جلبکه - سر همین اعتماد به نفس پایین خیلی ضریه خوردم.چرا احساس نویس تنها ...   پاکش کردم.درباره همه چیز بعدا صحبت میکنم.خیلی فرصت روبه روم بود ولی کسی پشتم نبود... - ولی ممنونم ازشون چون دوسم دارن عاشق نقاشی هستم ولی هیچوقت نتونسم ادامش بدم ...اگه بخواین رفتارمو جمع کنین - کلا آدم ساده اییم.نمیدونم ولی چیزایی که برای بقیه یه شکل واسه من یه شکل دیگست - چیزایی که واسه من جالبه ، بقیه اصلا بهش توجه نمیکنن.هیچوقت به چیزی که میخواستم نرسیدم - اینم تقصیر خودمه باید تلاشمو بیشتر میکردم.خیلی فانتزی فکر میکنم - فکر های بد و خوب همیشه توی ذهنم هست.خیلی  از آینده میترسم ...از خدا هم هیچی نمیخوام ...   چون اونایی که میخواستم یا از بین رفته یا خدا بهم داده ...هیچی نمونده - ولی الان یه چیزی میخوام یکی از نزدیک ترین فامیلامون چشم درد و دندون درد داره - خدایا کمکش کن فردا اذیت نشه خیلی دلم براش میسوزه ...خیلی درد توی سینم مونده ولی هیچوقت داد نزدم - هیچ وقت زیاد نخواستم - هیچوقت نخواستم که بد باشم.19 سال اینجوری زندگی کردم میدونین چی بدست آوردم ...   هیچی ...بازم همینجور میمونم - چون دوست ندارم واسه پیشرفت ، خودمو فراموش کنم.یجوری حرف زدم که خوب به نظر برسم ...ببخشید که اینجوری شد - اخه به منم حق بدین ...   بلد نیستم از خودم تعریف کنم.در کل ممنون از شما ...شمایی که متن های بی سرو ته منو میخونین و بهش نظر میدین - و تعریف میکنین ازش - من اخرین باری که انشاء نوشتم معلممون پاین ترین نمره تمام انشاء هارو بهم داد.ترجیح میدادم خودم انشاء ننویسم. حالا اینجا بهم میگن خوب مینویسی !!!هعی ...ممنون از لطفی که به من دارین - واقعا ممنونممنون از تک تکتون - واقعا خیلی به من لطف دارین - شاید یه چند روزی نتونم بیام.   ولی بالا خره میام - فردا واسه همتون دعا میکنم اگه دعای من قبول بشه ...شما هم دعا کنین - نه برای من - برای شفای همه بیمارا ...خیلی دوستون دارم ...موفق باشین ...
۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۲۲:۲۹
ehsas nevis
امروز اولین روز آبان هست - مهر هم تموم شد ...ممنون از شما که انقدر لطف دارین به این وبلاگ - واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم ...دیروز یکی از بهترین روز های من بود - یعنی شرکت توی مراسم دیشب یه حسی رو بهم منتقل کرد که انتظارشو توی محرم داشتم.امیدوارم عزاداری همتون مقبول درگاه حق باشه ...احساس میکنم توی پست قبلی یکم زیاده روی کردم - چون دیشب کسایی رو دیدم که احساس میکنم دلاشون پاک شده بود ...واقعا نمیدونم چی بگم !!!    خدایا شکرت ...   انگار حرف های پست قبلیمو شنیدی - خدایا ممنونم که بعضی وقتا یه چیزایی به ما نشون میدی که قشنگتر از اون وجود نداره ...دیشب با تمام وجود داشتم محرم رو حس میکردم ...من سعی میکنم درخواست خیلی کم داشته باشم - ولی اینبار میخوام از شما یه درخواستی کنم ...پارسال محرم یکی از اهالی روستامون سرطان داشت. یه بچه کوچیک بود - پدرش گفته بود توی محرم هر کمکی که میخواین بهتون میکنم ...کمک کرد واسه یه کار قشنگی که داشت توی روستامون انجام میشد - پسرش شفا پیدا کرد ...این چیزایی هست که دور اطرافمون زیاد دیده میشه ...دیشب توی مسجد یکی رو دیدم که پارسال خوب بود و با روحیه و عالی - امسال سرطان گرفته بود ...بازم همون روحیه رو داشت - این یکی بزرگ بود و زن و دوتا بچه داشت ...هعی ...با دیدن اون صحنه خیلی بهم ریختم - فقط یه چیزی از خدا خواستم ...خدایا با بقیه کار ندارم ، توی محرم امسال هم انقدر که باید ،  انتظار هاتو برآورده نکردم - خدایا هیچ درخواستی ازت ندارم  ...فقط شفای بیماران لاعلاج رو ازت میخوام - خدایا سخته دیدن کسایی که دوسشون داریم و سال ها توی محرم سینه زدن ، با سر و صورت شیمی درمانی شده ...خدایا من هیچی نمیخوام ...   هیچی...   انقدر قبلا دوستم داشتی و من هیچ کاری نکردم - دیگه ...خدایا سخته کسایی که دور اطرافمون هست رو توی تخت ببنیم - خدایا تو بزرگی ...   مهربونی ...   سال بعدی رو قشنگ تر از امسال کن از هرکسی هم که این متن رو میخونه خواهش میکنم برای شفای تمام مریض ها دعا کنه ...  برای کسایی که محرم پارسال بودن ولی امسال پیشمون نیستن ...فردا عاشوراست ...یکی از قشنگترین روز های عمرم توی روستامون ...خیلی قشنگه ...   یعنی فوق العادست ...دوست ندارم اون روز رو با هیچ چیزی عوض کنم.شاید بعد عاشورا چند روز نتونم بیام ...دلم برای تک تکتون تنگ میشه ...  همتون موفق باشین پی نوشت : ممنون از کسایی که توی نظرات از کار من اشکال میگیرن - خیلی دوست داشتم.ممنون از کسایی که توی نظرات به جمله ی قشنگ پست هام اساره میکنن و کمکم میکنن واسه بهتر نوشتن.اگه میتونین مشکل نگارشی و... هم از پست هام بگیرین . هر نظری دوست دارین بفرستین !!!درمورد متن اهنگ ها هم بگم که توی نظرات بگین که این اهنگ براتون چند درصد قشنگ بود.
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۰۷:۱۰
ehsas nevis
سلام ...یه تشکر بکنم از نظراتون - ممنونم اینم بگم که من توی پست قبلی نگفتم پول بده !!!  گفتم این پول نباید باعث بشه که همو فراموش کنیم - پاش برسه هممون پولو دوست داریم ...بگذریم ...امروز روز خوب و عالی بدونه اینترنت شروع شد ...یعنی اصلا پشت سیستم نرفتم - کاملا نرمال بود تا این که برای اولین بار توی این 8 شب رفتم مسجد - یعنی این روزا کلا هیچ نفهمیدم چطور 8 روز گذشت یه حسی بهم میگه خجالت بکش ...هعی ...بعضی وقتا از خودم بدم میاد !!!  ولی بعضی شبا نمیتونسم برم ...رفتم مسجد ...   چقدر مردم کم شدن توی مسجد !!!  همه هم سن بالا !!!پارسال خیلی بیشتر بودن ...   این صحنه رو دیدم بیشتر از خودم متنفر شدم - یعنی همه مثل من فکر میکنن ؟؟؟من توی روستا زندگی میکنم ولی انقدر هم روستا نیست که بگیم روستا !!!خیلی دوست داشتم یه روستا زندگی میکردم با بافت حیلی قدیمی ...اینو میخواستم بگم که یکی از اهالی روستا که توی مسجد بود شب قبلش که اومده بود مسجد - ریخته بودن خونش ازش دزدی کرده بودن !!!خدایا ...دزد هم دزدای قدیم ، توی روز های محرم ادم میره دزدی ؟اون از حادثه منا که این همه مردومو از مکه رفتن ترسوندن ...   اینم از مسجد رفتنمون !!!   خدایش داریم به کجا میریم ؟؟؟اون کسی هم که میگم ازش دزدی شده وضعیت مالی بدی داشت.من سعی میکنم اینجا کمتر از تلخی بنویسم ولی واقعا امشب خیلی تکون خوردم - همه چیز سینه زدن برای امام حسین نیست ...درک کردن محرم خیلی مهم تر از این حرفاست ...خب چی بگم ...   چی میتونم بگم ...   تلخی های این روزا توان صحبت کردن هم به ادم نمیده ...هدف هامون عوض شده - یعنی مورد داشتیم فقط واسه دیدن دخترا میرن مسجد !!!هعی ...امام حسن غریبه ...   اماممون مظلومه ...یکی از طنز نویسا درباره شبکه های اجتماعی یه صوت گذاشته بود - آخرش گفته بود دارم درد میکشم ...   میگفت دیگه قلمم به طنز نمیره ...این سینه من درد داره ...هممون داریم یه کارایی میکنیم که میدونیم درست نیست ولی انجامش میدیم ( توی راس همشون خود من )لعنت به این زندگی که همه هدفا گم شده ...   چرا لعنت به زندگی ؟؟؟لعنت به کسایی که انسان بودن یادشون رفته ...بیاین هممون با کارمون به امامون احترام بزاریم نه سینه زدنمون !!!من دارم سعی میکنم. شما هم سعی کنین - میشه خوب بود فقط باید به کارامون فکر کنیم.خدایا بهم کمکم کن که دوباره از غم ننویسم - خدایا به هممون کمک کن ، بخدا هیچ کس گناه کردن رو دوست نداره - خدایا درونمون خوبی هست ...پس کمکمون که درونمون رو پیدا کنیم...خیلی حرفا توی این دلم مونده از ادم هایی که ...بعضی چیزا درد داره ...بیخیال موفق باشید
۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۲۰:۵۹
ehsas nevis
چند روز نبودم - یعنی دانشگاه بودم یعنی توی این سه روزی که نمیتونستم بنویسم انقدر اتفاق افتاد که زیاد شلوغش نمیکنم.اخه پست زیادم بدم - شکل خوبی پیدا نمیکنه - خب ...بگذریم ...یکشنبه بود. صبح داشتم سعی میکردم بلند شم برم دانشگاه که دیدم اعضای محترم خانواده دارن صحبت میکنن ... دعوا نیست !!!  بهش میگن صحبت کردن با صدای بلند - نمیدونم هدف چی بود ...یکی بحث میکنه که به هدفی برسه ... خب اینا یه ربع بحث میکنن بعدا اون کارایی که نمیخواستن انجام بدن ( همون کاری که براش بحث میکردن ) رو انجام میدن !!!یعنی آدم تخریب میشه اینارو میبینه - خب بگذریم ...امروز میخوام در مورد پول بحث کنم ...مطمئنم زیاد جالب نمیشه واسه همون عنوان رو گذاشتم پول یک چون میخوام تو ورژن های بعدی بهترش کنم.بگذریم از حاشیه ...پول چیه ؟ پول خوبه ؟ پول همه چیزه ؟ اگه چقدر پول داشته باشیم موفقیم ؟ و...همیشه توی انشا باید انتخاب میکردیم که پول بهتره یا ثروت !!!الان ارزش علم اومده پایین یعنی جوری شده که پول شده همه چیز ...من همیشه برای شروع - موضوع رو به یه چیزی تشبیه میکنم - که هیچ فکری هم دربارش نشده ، ولی امیدوارم خوب دربیاد.میشه پول رو به جادو تشبیه کرد ...چرا جادو ؟؟؟  چون با پول میشه خیلی کار هارو انجام داد - یعنی میشه راحت بود ، آرامش داشت ، موفق بود ، تحصیل کرد ، زیبا شد و...ولی همیشه همه چیز رو نمیشه با جادو حل کرد !!!   بعضی ها دوست دارن جادو گر قدرتمندی بشن برای همین پا میزارن روی دیگران ...واسه بعضی ها ممکنه جادو کردن حرکت دادن کره ماه باشه ولی واسه بعضی ها حرکت دادن سنگه ...کدوم فکر میکنن که موفق هستن  ؟   هردو از زندگیشون راضی هستن ؟؟؟   بعضی ها به فرمول های جدیدی دست پیدا میکنن که بهش میگن فرمول های ممنوعه که استفاده از اونا جرمه - با این فرمول ها میشه جادوگر های مختلف رو کشت واسه مقاصد مختلف ...یعنی یه جوری تبدیل شده به یه جنون !!!   بهش فکر کنین ...  هدف مون از زندگی کردن چیه ؟   چرا درس میخونیم ؟ولی کاش میشد جادو رو از بین برد ...یعنی کاش میشد این عنصر رو از زندگی حذف کنیم ...بعد معیار هامون برای دوست داشتن دیگران تغییر میکرد - یعنی یه جوری شده خدایش که ادم حالش از خودش بهم میخوره ...بیچاره پدر ها ...   یعنی نقش ساپورت کردن مارو بر عهده دارن یعنی اگرم نتونن جادو کنن !!!   میشن ادم بد ...   ههیعنی معیار دوست داشتن ما شده کاری که میتونن واسه ما انجام بدن !!!بهم میگه مرتضی با سعید رفاقت کن !!! میگم چرا ؟؟؟ میگه ادم بدردبخوریه ...معیارامون تغییر کرده - خدایش بیاین همو دوست داشته باشیم - نه بخاطر کاری که میخوایم برامون انجام بدن ...  بخاطر خود خودمون ...هعی ...لعنت به دنیایی که جادوگر شدنش هم باید با رد شدن از دیگران همراه باشه - بیخیال من با همین سادگیم خوشحالم ...خدایا ... هر کاری بتونم انجام میدم تا یک نفر فقط یکنفر درست زندگی کنه ...چه زندگی عالی دارن این عشایر - بدونه هیچی دارن زندگی میکنن ...   یعنی استرس براشون تعریف نشده ...خدایش چقدر خوبه که بجای فکر کردن به جیب مردم - به فکر دل مردم باشیم ...توی جامعه ای که حرف اولش پوله حرف اخرشم پول ....لعنت به من که انقدر کثیف فکر میکنم ...   خدایا از اون بالا داری مارو میبین ؟؟؟    اگه میشه یه بارون بفرست ... نه از این بارون هایی که فقط مارو خیس میکنه ... نه !!!  از اونایی بفرست که پاک کنه تمام بدیهامونو ...   خدایا ممنونتم ...   عاشقتم ....پی نوشت : درسته این پست قشنگ نبود.  ولی یه مفاهیم ریزی داشت که دوست دارم به شما هم منتقل بشه !!!پست های این وبلاگ آموزشی یا کلی گویی درباره یه موضوع نیست - اینا حرفای دله ...نمیخوام به شما یاد بدم چجوری زندگی کنین !!!   دارم میگم که دنیای که دور منه به این شکله !!!موفق باشین ...
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۲
ehsas nevis